استفاضه

سلام :)

استفاضه

سلام :)

استفاضه یعنی طلب خیر کردن، یعنی عطا خواستن
و دنیا محل استفاضه است نه استفاده (حتی دنیای مجازی)


* اَللَّهُمَّ اخْتِمْ لَنا بِالَّتى هِىَ اَحْمَدُ عاقِبَةً *


میخواهم باز هم تلاش کنم جوری بنویسم که نوشته هایم حالم را (و حالتان را ) خوب کند :))

*******************************


نوشتن زیستن دوباره ی لحظات زندگی است.
لحظه نوشتن لحظه عمیقتر زیستن لحظه لحظه های زندگی است.

مرا بیچاره نامیدند و رفتند!

يكشنبه, ۶ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۲۷ ق.ظ

به محل اسکانمان در نجف که رسیدیم بچه‌ها با ایما و اشاره دختر سفید روی نوجوانی را نشان هم می‌دادند و می‌گفتند دختر حاج قاسم است. گفتند با پدرش هوایی آمده‌اند و قرار است مسیر پیاده‌روی را همراه کاروان ما باشند. به پیکسل‌هایی که بهمان داده بودند دوباره نگاه کردم. عکس سردار قاسم سلیمانی در کنار عکس رهبری و آیت الله سیستانی روی بعضی از پیکسل‌ها بود. دوباره به دختر نوجوان نگاه کردم. «یعنی سردار قاسم سلیمانی از سوریه آمده و این دختر دختر اوست؟! چه دختر آرام و متین و متواضعی! نه! چنین چیزی چطور ممکن است؟!» پچ‌پچ‌ها را حمل بر شایعه کردم و گرفتم خوابیدم.
 فردا صبح وقتی همه جلو در حسینیه جمع شدیم تا به سمت کربلا حرکت کنیم، مردی با لباس چریکی و ریش‌های نسبتاً بلند را دیدم که ایستاده دم در. سادات اشاره کرد که حاج قاسم است. «خدای من! دیگر سادات که شایعه نمی‌کند». جدی‌جدی ترس برم می‌دارد. به حاج قاسم اشاره می‌کنم و در حالی که ترسیده ام با خنده در ِگوش ِسادات می‌گویم: «امکان ترور شدنمان زیاد شدا»! سادات نگاه عاقل‌اندر سفیهی می‌اندازدم که یعنی چی میگی بابا.

پیکس‌ سردار قاسم سلیمانی را بین پیکسل‌های پشت کوله‌ها پیدا می‌کنم و چندباری میان صورت او و تصویر او می‌روم و برمی‌گردم. چیزی نمی بینم جز ریشی بلند و کلاه لبه داری که تا بالای ابروها پایین کشیده شده است. «لابد ظاهرش را تغییر داده و ریش‌هایش را بلند کرده که شناسایی نشود!» برایم عجیب است که چرا همراهی سردار قاسم سلیمانی برای دیگران تا این اندازه عادی است و کسی نمی ترسد! و عجیب‌تر اینکه «حا» سعی می‌کند یواشکی عکس یادگاری هم بگیرد!
خلاصه چند ساعت حالتی میان خوف و رجا داشتیم و مدام با دیگران چک می‌کردیم که «حاج قاسم امری موهومی و تخیلی است یا واقعیت دارد» و با خودمان هم چک می‌کردیم که «دیگر رفتنی شدیم و حتما ترورمان می‌کنند و وای مادرمان را چه کنیم و...» تا اینکه جای شما خالی بعد از چند ساعت فهمیدیم ای دل غافل، "حاج قاسم" حاج آقای قاسمیان خودمان است نه سردار قاسم سلیمانی!

نظرات  (۱۲)

۰۶ دی ۹۴ ، ۰۴:۰۶ پاک باخته
وای خدا
خدا می دونه اگه من اونجا بودم تو کل پیدا روی میدیدمتون خندم میگرفت
^_^
پاسخ:
آره خدایی رفقا اصلا به روم نیاوردن!
غرض همین لبخند دلنشین شما بود اصلا:))
حاج آقا قاسمیان هم البته درین سفر برای خودشون سرداری شده بودن...:)
پاسخ:
بله مطمینا اگر به همون لباس روحانیت بسنده میکردن  منم چنین اشتباهی نمیکردم!
سلام خواهر جان . خوبی؟ بازم نوشته هاتو از سفر کربلا بزار. راستی شما با کدوم کاروان رفته بودی؟ برای سال دیگه می پرسم اگه خدا بخواد. راضی بودی؟ اسکانشون تو نجف و کربلا چطور بود؟
پاسخ:
سلام آزاده جان. ممنون. اگر بنویسم میذارم رو وبلاگ منتها چیزی ننوشتم. با سازمان بسیج رفتیم. آره راضی بودن. به نسبت وضعیتی که کربلا در اربعین داره میشه گفت خوب بود.
غافلگیری خیلی خوبی داشت! کلی خندیدم :دی
پاسخ:
چه خوب که خوشت اومد زهرا . لبخندتان مستدام :))
وااااای خیلی جالب بود،حاجی قاسمیان خیلی خوبن خدا حفظشون کنه واقعا دوست داشتنی هستن،بعدم دخترم جان،هیکل و جسه ی این دوتا هم فرق میکرده ها :))
پاسخ:
خب خواهرم جان من هیچکدوم رو از نزدیک ندیده  بودم که مقایسه کنم خب! :)
من الان چجوری جواب اون کامنت خصوصی رو بدم؟! 

البته خدایی حاج قاسم چیه به حاج آقاسمیان میگن خب؟! جالبه که خیلی هم متداول بوده توی گرده شما :|
پاسخ:
راستش شایدم بنابر قاعده اتکای مشاهدات بر نظریات من اینطوری شنیده باشم. 
۰۶ دی ۹۴ ، ۱۶:۰۵ قلم بانو
سلام
خخخخخخخخ
باحال بودا... :)
البته
مطمئن باش هیچ وقت حاج قاسم رو ترور نمی کنن. چون بودنش بیش از نبودنش منفعت داره. اگر این مهره رو بزنن، کلی طول می کشه که بفهمن چه کسی میشه جانشینش و خط و ربط هاشون رو پیدا کنند.
برای همین خیال تخت، اگه حاج قاسم هم بود، در امان بودین.
پاسخ:
سلام
:)))
به ما بیچارگان زان سو نخندید!

ما جنبه نداریم میترسیم خب.

جسه ؟!!! :|

*جثه :|

:))


بی ثوات

پاسخ:
منم متوجه نشدم!
باید جفتمون میرفتیم نماینده مجلس میشدیم الان صلاحیتمون تایید شد :))
خودت رفتی سر کار بس نبود؟ :)
سر ما تلافی میکنی!! :))
پاسخ:
عه!
نه والا! جدی گفتم :)
۰۷ دی ۹۴ ، ۱۸:۵۳ کمی خلوت گزیده!
ای وااااااااااااای...
عالیییییییییی...
خیلیییییییی خوب بووووووود... :)))
پاسخ:
مخلصیییم:))
۰۸ دی ۹۴ ، ۱۳:۵۳ آبجی خانوم
نچ نچ نچ :)
پاسخ:
:)
۱۳ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۸ پلڪــــ شیشـہ اے
:)
پاسخ:
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی