پذیرش منصب جدید یا وصله ناجور!
اوایل به شدت نسبت به شنیدن عبارت "عروس خانوم" حساس بودم، آنقدر که گاهی واکنش نشان میدادم و از گوینده آن عبارت، خیلی جدی، میخواستم که دیگر اینطور خطابم نکند (اونایی که ما رو میشناسن میدونن خیلی جدی ما یعنی چی :))
خلاصه بعد از شش ماه دیگر کمتر کسی بود که همچنان مصر باشد اینطور صدایم کند تا اینکه چند شب پیش خانم مزون داری که برای دیدن لباس عروس هایش وارد مغازه اش شده بودم خیلی جدی و رسمی بدون اینکه صدایش را نازک کند یا لبخند خاصی روی لبانش باشد همه مشتری هایش را "عروس خانوم" خطاب می کرد.
نوبت به من که رسید مزون دار مستقیم به چشمانم نگاه کرد و همان عبارت را به کار برد. عجیب بود. اینبار هیچ واکنشی نشان ندادم و در عوض لبخندی زدم و شروع کردم به نگاه کردن مدل ها. انگار یک نفر صدایم زده است"خانم مهندس"!
خب چرا که نه؟! خوب که فکر میکنم میبینم من اکنون صلاحیت آن را دارم بعد از سه ماه تلاش ناموفق در یافتن یک آپارتمان نقلی مناسب، در رشته مشاور املاک، اعم از خرید و فروش و رهن و اجاره خانه، یک دکترای افتخاری بگیرم. اگنون یک کارشناس خبره فرش دست بافت و ماشینی هستم و یک مشاور ارشد خرید لوازم برقی و مبلمان و سرویس خواب چوبی و آت و آشغال زیر و رو و چپ و راست آن.
از همه مهمتر یک کارآموز مستعد روابط بین الملل هستم که در آن واحد باید برای حفظ، بهبود، و ارتقا روابط پیچیده خانواده قدیم و جدیدم و فک و فامیل بعضاً متوقع فی مابین بیاندیشم و مدام تلاش کنم آرمان های امام و انقلاب به نحو بنیادین در بستر همه این روابط و برآورده شدن انتظارات ربط ها، لا اقل کورسویی بزنند و تقلا کنم به سرعت تبدیل نشوم به یک مصرفگرای تجملگرای بی هدفِ...
آری. من اکنون صلاحیت آن را دارم که یک مدرک دیگر بگیرم یا شاید بیشتر از یکی.
اما شنیدن ترکیب "عروس خانوم" همانقدر برایم نچسب است که شنیدن عبارت"خانم مهندس" در دانشگاه امیرکبیر!