استفاضه

سلام :)

استفاضه

سلام :)

استفاضه یعنی طلب خیر کردن، یعنی عطا خواستن
و دنیا محل استفاضه است نه استفاده (حتی دنیای مجازی)


* اَللَّهُمَّ اخْتِمْ لَنا بِالَّتى هِىَ اَحْمَدُ عاقِبَةً *


میخواهم باز هم تلاش کنم جوری بنویسم که نوشته هایم حالم را (و حالتان را ) خوب کند :))

*******************************


نوشتن زیستن دوباره ی لحظات زندگی است.
لحظه نوشتن لحظه عمیقتر زیستن لحظه لحظه های زندگی است.

من خوشبخت هستم که کودکیم را کودکی کردم بیشتر از معمول.و خوشبخت هستم که در  همان کودکی چسبیده بودم به کودکی و ترسان از بزرگسالی...


 مدرسه راهنمایی‌‌‌ام در خیابان انقلاب بود، نبش خیابان ابوریحان. مدرسه که تمام می‌شد سرم را می‌‌انداختم زیر و از همان خیابان ابوریحان سرازیر می‌شدم به سمت خانه. حتی پشت شیشه آن مغازه‌ شیکِ خورده‌ریزفروشی ِ چسبیده به مدرسه که دخترها عاشق عروسک‌ها و مجسمه‌های خوش آب‌ورنگش بودند نمی‌ایستادم. انگار نه انگار که مغازه‌ای هست!
گاهی هم که پدرم هوس می‌کرد سر ظهر بیاید دنبال دخترش و از آن کافه‌ی فرانسوی‌ِ نبشِ دیگرِ چهارراه، یک پای‌سیب برای خودش بخرد و یکی برای من، آن سوی دیگر چهارراه هم برایم معنی می‌گرفت! اما تمام آن سه سال نمی‌دانستم، یا شاید می‌دانستم و برایم مهم نبود، که این چهارراه رسماً چهار‌راه وصال است. بهتر بگویم، انقلابْ تقاطع وصال...


و کودکی‌ها‌ تمام شد. کودکی که تمام می‌شود چشم‌ها فرصت دیدن می‌یابند و پاها جرأت رسیدن.


و کم‌کم چهارراهِ بزرگ ِکودکی دنیای ِکوچک ِبزرگ‌سالی ‌شده است و حالا باید کشف کنی آنچه از آن می‌ترسیدی... و بدتر آنکه حالا یادگرفته‌ای هیچ اکتشافی بازگشت‌پذیر نیست!

و عجیب تقاطعی است این تقاطع. و سخت انتخابی است این انتخاب؛ انقلاب یا وصال؟

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۴ ، ۲۳:۳۵
مریم ثالث

شاید عشق یعنی همین که در سرمای شبی زمستانی، تمام راه دست راستت را در جیب راست پالتویت نگه داری تا وقتی به او رسیدی و دست‌َش را گرفتی از گرمای دستت لبخند بزند. همین.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۴ ، ۲۲:۰۱
مریم ثالث