الحمدلله
امشب از آن شبهایی بود که حسابی از دستش ناراحت شدم. وقتی حالم را میگیرد و نمیفهمم چرا حالم را گرفته بیشتر ناراحت می شوم.
خوش به حالتان که مرد هستید. زن یعنی بهره کمتر از اختیار. زن یعنی انتخاب شدن نه انتخاب کردن. ناراحتم که نمیفهمم. آیا ذات زنانگی یعنی همین؟ یعنی عقلت نرسد و انتخاب کنی؟ یعنی عاشق شوی و انتخاب کنی؟ یعنی چشمانت را ببندی و نبینی و انتخاب کنی؟ یعنی...
نمیدانم. شاید این ماییم که خلاف جهت حرکت میکنیم و درد میکشیم.
چند دقیقه به پایان زمان تمدید شده آزمون دکتری مانده و تصمیم میگیرم حتی شده به بهانه یک خوب شدن موقت حالم ثبت نام کنم. پنجاه هزار تومانم را دور میریزم و بدون خواندن دفترچه، کارت اعتباری میخرم و شروع میکنم به پرکردن گزینه هایی که سالهاست تکراری شده ایم برای هم! نام همان نام و شهر همان شهر و من همان من. هیچ چیز تکان نخورده. هیچ پیشرفتی در کار نیست. این مریم همان مریم ثبت نام کنکورهای قبل است. حتی عکسی که بار میکنم پسرفت هم کرده است کم ِکم شش سال از من جوانتر است. مریمی که شش سال پیش تصوری از سی سالگی نداشت و امروز به راحتی چهل سالگی و پنجاه سالگی و حتی هشتاد سالگیش را هم تصور میکند. تصور از بودنش را میگویم نه تصور از چگونه بودن را. سن که زیاد میشود تصور از هستی و نیستی پررنگ میشود اما تصور از چیستی همچنان مبهم است و مسلم است تا تصور از هستی نباشد چیستی موضوعیت ندارد. همینِ کودکی است که کودکی را زیبا میکند......
گزینهها یکی یکی پر میشوند و تیک میخورند و من مدام تاسف میخورم به حال خودم از این یکنواختی و بیهودگی و آسودگی تا میرسم به انتخاب دین. در کسری از ثانیه در همان فاصله کوتاه میان حرکت هماهنگ و از قضا اینبار متحدِ دست و چشم، صدایی ارام و خوشحال میگوید «الحمدلله که اسلام» و کلیک میکنم.
و چه شیرین است الحمدلله ی که انگار تمام تفاوت من ِ امسال و من ِ تمام کنکورهای قبل است و الحمدلله ی که انگار تردیدی در ادایش و توجیهی برای بیانش و حتی نیازی برای طلبش نبود.
اصلا میدانید؟ بدا به حالتان که زن نیستید. زن یعنی بهره کمتر از اختیار، یعنی سپردن اختیار به صاحب همان آغوشی که تو را نرم و نازک آفرید و ...........محکم بغل کرد. :)
سلام
:)
چه خوبه که درک میکنید جمله آخر رو....
+ نمیدونم چرا اینقدر دوست دارم از تجربیات تون بشنفم و بخونم و ببینم و ...