استفاضه

سلام :)

استفاضه

سلام :)

استفاضه یعنی طلب خیر کردن، یعنی عطا خواستن
و دنیا محل استفاضه است نه استفاده (حتی دنیای مجازی)


* اَللَّهُمَّ اخْتِمْ لَنا بِالَّتى هِىَ اَحْمَدُ عاقِبَةً *


میخواهم باز هم تلاش کنم جوری بنویسم که نوشته هایم حالم را (و حالتان را ) خوب کند :))

*******************************


نوشتن زیستن دوباره ی لحظات زندگی است.
لحظه نوشتن لحظه عمیقتر زیستن لحظه لحظه های زندگی است.

نمای خارجی!

جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۰۷ ق.ظ

یکدست مشکی‌پوش کلید در را می‌چرخانم و وارد پارکینگ خانه جدیدمان می‌شوم. خانمی معمولی و تقریباً بد حجاب دستان دخترک دبستانی‌اش را گرفته و در حال خارج شدن است. حدس می‌زنم همسایه‌یمان باشد. خانه از آن مکان‌هایی است که بر شناختن آدمها غلبه دارد؛ پس باید سلام کنم. همین که لبخند همیشگی‌ام را کش‌دارتر می‌کنم و می‌آیم سلام دهم، خانم همسایه سریع موهای جلوی سرش را می‌کند زیر روسری!
حالا نمی‌دانم باید از این عکس‌العمل او خوشحال باشم یا ناراحت! نمیدانم این عکس العمل او به احترام چادرم بود یا از ترس چادرم! و بدتر از آن نمی‌دانم باید ظاهرم را تغییر دهم یا باطنم را!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۲۹
مریم ثالث

نظرات  (۱۱)

سلام
وبلاگ خوب و قلم روانی دارین. هنوزم تو کاروان دانشگاه تهران هستین؟ منم پنجشنبه رفتم جلسه توجیهی. اما نظم و سازماندهی خاصی ندیدم.
"خانه از آن مکان‌هایی است که بر شناختن آدمها غلبه دارد"
منظورتون رو از این جمله نفهمیدم.

پاسخ:
سلام بعد از خوندن جمله «وبلاگ خوب و قلم روانی دارین» فکر کردم کامنت تبلیغاتیه و بعدش مثلا نوشتین «به منم سر بزن»! :)
ممنونم از لطف شما. نه کاروان رو تغییر دادم. یکی از دوستان دانشگاه تهران که من به هوای ایشون اونجا ثبت نام کرده بودم زود تشخیص داد که بهتره کاروان رو عوض کنیم! فکر کنم شما جزو کسایی هستین که احتمالا میشناسمتون! دنیای کوچیکیه فضای مجازی :)

درباره سوال آخرتون: معمولا شناختن آدمها دلیلیه برای سلام کردن به اونها اما وقتی ناآشنایی رو در مکان آشنایی ببیند دیگه اون دلیل ملغی میشه و همون مکان آشنای مشترک دلیل کافیه برای سلام کردن!
سلام.
از این موارد برای ما هم زیاد پیش اومده. به عنوان یک پسر با ریش و ظاهر متشرع خیلی ها تو خیابون و کوچه وقتی از دور دیدنم خودشون رو جمع و جور کردن و ما هم هر دفعه همین سوالات برامون پیش اومده که از ترس بوده یا احترام یا تذکر یا ... . هر چه که بوده لااقل خدا ما رو وسیله ی خیر قرار داده برای اون شخص و بدا به حال ما اگر خودمون لیاقتش رو نداشته باشیم..
پاسخ:
سلام.
ادمهایی که به قول شما ظاهر متشرع دارن خیلی باید حواسشون باشه. مباد ظاهرشون فاصله زیادی با باطنشون داشته باشه.
خودم رو عرض کردم البته.
در تایید جمله آخرتون.
۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۲:۳۸ آبجی خانوم
آدم شوکه میشه :|
پاسخ:
منم جا خوردم :|
۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۴:۰۱ پلڪــــ شیشـہ اے
منم چندین بار این حالت برام پیش اومده. یک دفعه اون قدر رفتارهای عجیب در طول خیابون دیدیم که مامانم وقتی رسیدیم خونه گفتند: خب قیافه ات شبیه گَشتیا میمونه. مانتوی سبز و سرتا پای مشکی. 
پاسخ:
دقیقاً همینطوره. بندگان خدا تازه وقتی چند نفری تو خیابون یا پارک راه بریم که دیگه هول میکنن و نفسشون تنگ میشه :))
پدربزرگم روحانی بودند....با چهره ای نورانی و دوست داشتنی....که عمامه سیاه چهره شون رو دوست داشتنی تر کرده بود.........و من یکی از علایقم این بود که راننده ایشون بشم، وقتی توی شهر کاری داشتند......یک از عکس العملهایی که تا همیشه یادم میمونه، رفتار خانمهای بد حجابی بود که توی ماشینهای کناری، بویژه سر چهارراه و پشت چراغ قرمز، با دیدن چهره پدربزرگم اولین کاری که میکردند این بود که روسری شون رو جلوتر میکشیدند.......و اکثرا بعد از این کار مجددا به چهره پدربزرگم خیره میشدند، تا وقتی که چراغ سبز می شد.........و من همیشه با خودم میگفتم که مردان خدا حتی با حضور فیزیکی خودشون هم عبادت میکنند، آن هم نهی از منکر که از اشرف عبادات است......بی آنکه حرف بزنند، گیر بدهند، یا.....
خوش به حال شما که با ظاهرتان، و البته با لبخند، کار گشت ارشاد میکنید!
پاسخ:
چقدر خوب! پس شما هم از سادات هستین!
خدا رحتشون کنه. چه توصیف زیبایی ازشون کردید.

متاسفانه اخیرا این واکنش آدمها نسبت به روحانیون خیلی کم شده و راست راست از کنار روحانی ها رد میشن و عین خیالشون نیست. البته خب روحانی با روحانی هم فرق داره. بعضیا نورانیتشون منتقل میشه

خواهش میکنم! در نقش گشت ارشاد ظاهر شدن خیلی خوشبحالی نداره!
سلام
خیلی هم خووووووووووووب
پاسخ:
سلام
چی خیلی هم خوووووووب؟! اینکه ملت از آدم بترسن؟! یا اینکه احترام چیزی رو نگه دارن که خودت بدونی نمونه باطناً خوبی براش نیستی؟!
سلام

یکی از سوالهای هنوز جواب پیدا نکرده ی من همینه:
ما چقدر در برابر تصوری که دیگران از ما پیدا میکنند، مسئولیم؟؟
 
حالا موردای عبوری و گذری مثل این که آسونه. وای از مصائب اونایی که به آدم گیر میکنن! وای!
 
به نظرم کافی بود لبخند روی لبتون رو یه مقدار بیشتر کنید و سلام رو گرمتر بگید. همین.
اگر ترسیده بود، ترسش میریخت. اگرم متذکر شده بود، براش یه جور تحسین و تایید میشد.

سادات خانوم کربلا میرید ، ما رو فراموش نکنید ها!
به آقا سلام برسونید. خیلی....


از سادات که هستم..... اما واژه سید تو شناسنامه م نیست! ایشون پدر مادرم بودند.....
منظورم از کار گشت ارشاد، کاری که باید بکنند بود، نه کاری که میکنند!
پاسخ:
خیلی راحت میشه واژه سید رو تو شناسنامه تون اضافه کنید.

بله متوجه شدم!
سلام
اتفاقا یک موقع هایی خوبه ابهت چادر را درک کنند... من از این اصلا برداشت بدی ندارم. بذار حساب ببرن، وگرنه خفه تون می کنند. البته آدم باید تلاش کند تا ایجاد محبت کند.
اون دیگه مرض خودشونه که تا یه سلام می کنیم، خودشون رو جمع می کنند.
هیچ کداممان کامل نیستیم. سعی کنیم باطنمان مثل ظاهرمان شود. :)
پاسخ:
خفه مون میکنن؟!! :))) نکنه اونها هم همین فکر رو درباره ما بکنن!

بله با راهکار محبت خیلی موافقم و نیز با یکی شبیه شدن باطن با ظاهر...


حداقل یه کم دلداریم میدادی امیدوار بشم :))
اصل باید سید باشه، اسم مهم نیست!
پاسخ:
اصل باید سید باشه، اسم مهم نیست!

یاد جمله برادرم افتادم: موتور باید درست باشه اتاقش مهم نیست!
خفه که نه
اما اینقدر از بالا نگاه می کنند و برخورد می کنند که...
سابقه 28 سال در آپارتمان 16 واحدی زندگی کردن، آن هم در یکی از مناطق مرفه تهران، یادم دارد همیشه با غرور برخورد کنم... (البته 6، 7 سال اولش رو که بچه بودم رو می تونی حذف کنی...)
یعنی چی کشیدم از دست همسایه های....
خدا ببخشدشون. من که از بعضی هاشون نمی گذرم بخاطر برخوردهاشون...

پاسخ:
همینه پس دل پری داری
خدا ببخشدشون :)
بگذر ازشون و رفتی کربلا براشون دعا کن اهل بشن :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی