استفاضه

سلام :)

استفاضه

سلام :)

استفاضه یعنی طلب خیر کردن، یعنی عطا خواستن
و دنیا محل استفاضه است نه استفاده (حتی دنیای مجازی)


* اَللَّهُمَّ اخْتِمْ لَنا بِالَّتى هِىَ اَحْمَدُ عاقِبَةً *


میخواهم باز هم تلاش کنم جوری بنویسم که نوشته هایم حالم را (و حالتان را ) خوب کند :))

*******************************


نوشتن زیستن دوباره ی لحظات زندگی است.
لحظه نوشتن لحظه عمیقتر زیستن لحظه لحظه های زندگی است.

أین الرَجل

دوشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۰۴ ق.ظ

در تمام زندگیم فقط دو زمان بوده که دلم خواسته مرد باشم. یکی آن زمانی که دختر بچه کوچکی بودم و دلم می‌خواست دهه محرم، پابه‌پای برادرهایم در دسته‌های عزاداری شرکت کنم، سینه بزنم و زنجیر دست بگیرم. اما هرگز نشد. بعداز آن هر چه بزرگتر شدم این حس کمرنگ‌تر و کمرنگ‌تر شد و گذشت و گذشت تا امروز. امروز در حالی که سی ساله هستم و می‌توانم درآمدی بیشتر از متوسط مردان هم‌رشته‌ایم داشته باشم و کاری نیست که متوسط مردان بتوانند انجام دهند و من نتوانم، دوباره آرزو کردم کاش مرد بودم. تمام مسیر را از شهید قرنی تا انقلاب پیاده آمدم و بغضم را فروخوردم، بغضی که می‌دانستم اگر اشک شود و فرو افتد تمام زنانگی‌ها را افشا می‌کند و پتکی می‌شود بر سر همان تفاوتی که من‌ها به خاطر نبودنش  و نداشتنش رانده شدند. تمام مسیر را از موسسه تا خانه فکر کردم که یک مرد مَحرم در سفر اربعین به چه کار یک زن می‌آید؟ اگر قرار است کسی کشته شود یا ربوده شود، مرد مَحرمش چه کاری می‌تواند انجام دهد؟ آیا مردهایمان را برای تنه نخوردن می‌خواهیم؟ می‌خواهیم دستانشان را دورمان حلقه کنند و نگذارند مردی، و حتی زن دیگری، به ما بخورد؟ اصلاً مگر مردهای ما شأن‌شان در حد یک بادیگارد است؟ آیا خوردن بدن زنان به بدن مردان نامحرم متفاوت از خوردن بدن مردان به بدن زنان نامحرم است؟! مگر آن مرد جوان نبود که ما پنج دختر را با همسر خودش به داخل حرم برد و حتی در چشم‌هایمان نگاه نکرد؟ مگر او مردتر از مردان دیگر بود؟ مگر آن مردهایی که زنجیر شدند به دورمان تا از مرز رد شویم و از ورودی کربلا بگذریم من را می شناختند یا محرم من بودند یا من حتی اسمشان را می‌دانستم؟ ...

آری. من دیده‌ام آن دخترهای نازک‌نارنجی گیج و منگی را که باید هل‌شان داد تا جا نمانند و گم‌وگور نشوند. اما این راهش نیست که همه را با یک چوب برانیم و به جای اینکه دخترهایمان را محکم و استوار بار بیاوریم و سختی را در چنین سفرهایی بهشان بچشانیم مردی را برچسب شان کنیم که جورشان را بکشد و آنها همچنان بچه بمانند و از "زنانه" بودنشان ذوق کنیم...مگر عمه جان که به کربلا برگشت برایش محرمی مانده بود؟




نشسته ام روبه روی مادرم و انقدر دلم گرفته است که تا میگویم «مامان بذار برم کربلا» بدون هیچ حرف و نقلی دستهایش را میبرد پشت سرش و نفس عمیقی میکشد و این بار از ته دل میگوید: «برو. هرجور خودت دوست داری». 


موافقین ۳ مخالفین ۲ ۹۴/۰۸/۱۸
مریم ثالث

نظرات  (۱۲)

۱۸ آبان ۹۴ ، ۰۰:۰۹ کمی خلوت گزیده!
پس بالاخره راضی شدن...
ان شاءالله که بتونی بری...
و من هنوز اراده ی رفتن نکرده ام و جد بزرگوار را گذاشته ام در رودربایستی که دوست دارم بیایم، خودتان اراده کنید بجای من مرا بیاورید!
رودربایستی از نوع مداحی وبلاگ و آهنگ پیشواز پیاده روی اربعین... و کمی هم فکر که اگر بروم مدرسه را چه کنم؟ همراه را چه کنم؟ رضایت خانواده را چه کنم؟...
پاسخ:
فعلا که راضی شدن الحمدلله

حالا باید کاروان پیدا کنم

فکرش رو نکن مرضیه یکی یکی شروع کن رضایت گرفتن جور میشه. حداقلش اینه که اگر موندنی شدی غصه نمیخوری میتونستی کاری بکنی و نکردی...
۱۸ آبان ۹۴ ، ۰۰:۱۵ پلڪــــ شیشـہ اے
الحمدلله که دل مهربون مامان گل تون نرم شد به رفتن تون.
ان شاءالله که جوره جوره ...

+ واسه ی من م بسی التماس دعا :/
پاسخ:
پلکِ جان دعا کن کاروان خوب پیدا بشه

+چشم. محتاج دعای شما
ان شاءالله که کاروان خوب هم پیدا میشه

بگم حسودیم شد بی راه نگفتم!

مشهدم رو کنسل کردم که مادرجان راضی بشن به کربلایی که هنوز معلوم نیست!!


+تنها جایی که دلم خواسته زن باشم، وقتاییه که مادرای شهدا رو میبینم!
پاسخ:
ممنون آقای الف
رفتم امروز کاروان هم پیدا شد
باورم نمیشه کمتر از بیست دقیقه ...


ایشالله مادرشما هم راضی میشن منونم از دعاهاتون


+زن هایی مثل کوه محکم. باید دخترها و حتی پسرهامون رو شبیه اونها بزرگ کنیم.

++اربعین واقعا بهشت رو میشه تجربه کرد. ایشالله قسمتتون میشه.
۱۸ آبان ۹۴ ، ۰۸:۳۹ کمی خلوت گزیده!
کاروان خوب پیدا کردی ندا بده خواهر.
پاسخ:
دانشگاه تهران
البته انگار امروز روز اخرش بود
اما باز فردا برو
خیلی راحت ثبت نامم کردن
۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۳:۰۴ پلڪــــ شیشـہ اے
اون بزرگی که تا این جاش رو راست و ریست کرده باقیش رو هم به چشم به هم زدنی ان شاءالله درست می کنه.

پاسخ:
ممنون پلکِ جان
ممنون
کاروان هم درست شد
هنوز باورم نمیشه :)
۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۹:۳۹ پلڪــــ شیشـہ اے
ایول الله :)

مبارکتون باشه آبجی :)

برای من جامونده اونجا بسیار دعا کنید :( 
جاموندن و دوری و غم یار و دگر هیچ ... :*( 
پاسخ:
مرسی پلکِ جان

نگین جامونده
وقتی عاشق باشین جانتون اربعین کربلاست :)
چشم دعا کنین این چند روز هم بگذره
باورم نمیشه از دیشب به امشب :)
راستی... منظورم از کامنت خصوصیم این نبود که اصل حرفت رو قبول ندارم :)

اتفاقا امروز مامانم داشت با همسایه مون بحث میکرد. همسایه مون حوزه میره و میگفت استادمون (که از خانمهای خطیب و معروف تهرانه) گفته پیاده روی اربعین نرید، چون تنه تون میخوره به تنه آقایون!
به نظرم بعضی ها اهم و مهم کردن بلد نیستن... اینکه بگن خانمها فقط با محرمشون برن یا بگن که به خاطر احتمال تنه خوردن اصلا نرن... یعنی اهمیت پیاده روی اربعین رو نفهمیدن.
پاسخ:
ببخشید یادم رفت بیام جواب خصوصی بدم :)
دیشب دوستی میگفت همسرش داره تنها میره و نمیذاره این که تازه عروس هم هست بره! چون مادرشوهرش گفته اربعین برای خانمها خوب نیست!

البته مثل اینکه تنه خوردن یه بخشی از ماجراست. گویا خانمهایی که قبلا همراه مسئولین این کاروان بودن تجربه بدی بوجود اوردن و خانواده هاشون مخصوصا شرایط سختی سفر رو درک نکرده مسئولین رو مقصر قلمداد کردن. توجیهشون این بود که اگر محرمی همراه خانمها باشه درصورت افتادن اتفاقی اونها خودشون شرایط رو میبینن و بعدها شاکی نمیشن!
o_O
مبارکه مریم! خوش به سعادتت، چقدر خوشحالم که به آرزوت رسیدی :)
پاسخ:
مرسی زهرا
از دعاهای شما بود
خدایا شکرت :)
ایشالله باقیش هم مشکلی پیش نیاد
سلام
اولی را هستم... هنوز هم دلم می خواهد مردانه سینه بزنم، زنجیر بزنم...
.
.
.

پاسخ:
سلام

منم هستم اما کمی کمتر از قبل ...
سلام دوستم
بحث لطیفی است... حضور یا عدم حضور مرد محرم همراه خانم ها...
و چند اشاره:
1- حضرت زینب، حضرت زینب بود، قیاس مع الفارق است مقایسه آن بزرگوران با خودمان.
همان عمه جان هم اذیت شدند، بارسنگینی بود رساندن پیام کربلا، عمه جانمان هم بیش از یکسال دوری را تاب نیاوردند.
2- خدا زن را لطیف خلق کرد و مردان را گذاشت که : «الرجال قوامون علی النساء» باشند.
مرد برای این نیست که به نامحرم نخوریم، برای این نیست که نمی توانیم راه برویم و جا می مانیم، فقط برای همان قوام بودن است. اینکه بودنشان دلگرمی است، همین...
3- زن به اتکای یک مرد تا ته دنیا می رود، شاید تنهایی هم برود، همان خُرد می شود.  خدا ما را خلق نکرد برای تکیه گاه بودن، ما را خلق کرد که پناهگاه باشیم. کاش جایگاه هایمان را قاطی نکنیم.
4- همانقدر که یک زن دوست دارد پشتوانه داشته باشد و دلگرمی، مرد هم دوست دارد مرد بودنش را به رسمیت بشناسند وبهش تکیه کنند.
5- کاش یاد بگیریم که دخترهایمان را «خانم» بار بیاوریم. در عین اوج لطافت و زنانگی بتوانند از عهده کارهای خودشان بر بیایند، نه اینکه بدون حضور مرد، حتی نتواند تا سر کوچه هم بروند. به نظرم زنانه بارآوردن دخترها اصلا به این معنا نیست که دست و پا چلفتی باشند. هر چند خیلی ها قاطی می کنند این دو امر را.
6- زن و مرد مکمل هم هستند و اصلا قرار نیست جای هم را بگیرند.
7- خودتان در همین متن چندجا متناقض حرف زدید، اینکه آخرش چند مرد، کارتان را راه انداختند، از مرز عبورتان دارند و به حرم رساندند. پس بودن مرد خوب است. مردِ خوب، نه صرفا محرم. هر چند دلگرمی که مرد محرم می دهد، مرد نامحرم نمی دهد...
ملتمس دعا
پاسخ:
ُسلام رفیق
ممنون از نکاتی که گفتی
الان باید برم بیرون ایشالله آخر شب نظرمو مینویسم :)
یاعلی
۱۹ آبان ۹۴ ، ۱۸:۴۳ کمی خلوت گزیده!
الان خوندم جوابتو.
هزینه اش چقدر بود؟
پاسخ:
دانشجو دانشگاه تهران 500 تومن
غیر دانشگاه تهران 650
۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۲:۴۰ آبجی خانوم
التماس دعا :"(
پاسخ:
محتاجیم به دعا آبجی خانوم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی