داستان های باورنکردنی!
از وقتی آمدهایم اینجا (اینجایعنی اینجا که ما هستیم) راننده تاکسیها و زندگیشان و شغلشان بخشی از دغدغه روزانهام شده است. آنهایی که آدمهایی از جنس یخ خشک را جابهجا میکنند. و روابطشان محدود است به ابتدا «سلام» و انتها «مرسی آقا من اینجا پیاده میشوم».
و من یکی از همین آدمهای یخی هستم. بارها دلم خواسته این ظاهر یخی را بشکنم و حداقل بعد از گفتن «سلام» با روی باز بگویم «خدا قوت» و یا بعد از گفتن «مرسی آقا اینجا پیاده میشوم» جرات کنم و بگویم «انشالله روز پرخیر و برکتی داشته باشید». و هرگز چنین نکردهام. بله اینجا که میرسد "مومن" میشوم و نباید با مرد نامحرمی که نمیشناسم و روی صندلی کناریَش نشستهام، حرف بزنم! و اگر هم او با من حرف میزند باید یا در و دیوار شهر را نگاه کنم و یا به رویم نیاورم و یا به «بله» و «خیر»ی مکالمه را در نطفه تمام کنم!
بگذریم!
کرایه تاکسیهای خطی اینجا (همینجا که ما هستیم دیگر!) هزار و دویست تومان است و بنا به قانون نانوشتهای این راننده تاکسیها هستند که موظفند پول خُرد داشته باشند و اگر نداشته باشد کرایه به پایین رند میشود.
و این یعنی پول مشکل دار.
بگذریم!
نفر اولی که زودتر پیاده میشود پول خُرد ندارد. راننده که تمام سوراخ سنبههای داشبورد را گشته او را با سلام و صلوات و «بفرمایید آقا قابل نداره» پیاده میکند. نفر دوم هم میگوید «ببخشید آقا پول خرد ندارم» و پیاده میشود. نفر سوم هم دوهزار تومانی میدهد. راننده غرولندی میکند و او هم پیاده میشود. و میماند نفر چهارم که آخر خط پیاده می شود واز قضا اینجا آخر خط است (لازمه بگم کجا؟). من ماندهام و راننده نسبتاً عصبانی و دوهزارتومانی در دست.
-«ای بابا شما هم دویست تومانی ندارید؟»
-«نه متاسفانه»
و هزارتومانی را میگذارد کف دستم. کمی تعلل میکنم. خب کاری از دستم برنمیآمد. انتظار ندارید که یک اصفهانی هزارو دویست تومان را دوهزار تومان حساب کند و پیاده شود که؟! بله باقی پول را میگذارم توی کیفم و
-«مرسی آقا اینجا پیاده میشوم»
اما یک اصفهانی اصیل طاقت دیدن ناراحتی کسی را ندارد. دقیقاً دو ثانیه قبل از اینکه پیاده شوم چاره ای برای راننده متضرر اندوهگین می اندیشم و صرفاً جهت خوشحال کردنش دو عدد گز اعلای اصفهان میگذارم روی داشبورد ماشینش.
-«بفرمایید آقا قابل نداره»
در ماشین را که میبندم هنوز صدای خنده هایش را میشنوم. :)