یا الله! رفع زحمت میکنیم
پدرم و اغلب مردهای فامیل همیشه معترضند که چرا مهمانی که تمام میشود خانمها تازه یادشان میافتد با هم حرف بزنند و ما مجبور میشویم یک لنگه پا دم در بایستیم.
راست میگوید بنده خدا. همین که در مهمانی هستیم یا حواسمان به پذیرایی کردن و پذیرایی شدن است یا به سر و وضع خودمان و صاحب خانه و مهمانها، یا به تماشاکردن درو دیوار و مبل و پرده و تلویزیون و جعبه دستمال کاغذی! اما همین که یکی میگوید «یاالله رفع زحمت میکنیم» یکهو یادمان میافتد که ای بابا کجا؟ یخ ما هنوز باز نشده است!
حالا مهمانی تمام شده و دم در ایستادهام . اما اینبار از فرط دستپاچگی نمیدانم کدام حرف ناگفته را بگویم و از کجا شروع کنم و حسرت میخورم که چه زود تمام شد و چرا سرگرم مملوک بودم نه مالک.
نه میتوانم مجلس را مردانه و محکم ترک کنم و نه میتوانم زنانه و عاشقانه از همین لحظات ایستاده در پاشنهی در لذت ببرم. ایستادهام و ملتمسانه نگاه میکنم و او میرود و من، دلخوش به دیدار دیگرم.