استفاضه

سلام :)

استفاضه

سلام :)

استفاضه یعنی طلب خیر کردن، یعنی عطا خواستن
و دنیا محل استفاضه است نه استفاده (حتی دنیای مجازی)


* اَللَّهُمَّ اخْتِمْ لَنا بِالَّتى هِىَ اَحْمَدُ عاقِبَةً *


میخواهم باز هم تلاش کنم جوری بنویسم که نوشته هایم حالم را (و حالتان را ) خوب کند :))

*******************************


نوشتن زیستن دوباره ی لحظات زندگی است.
لحظه نوشتن لحظه عمیقتر زیستن لحظه لحظه های زندگی است.

لذت نوشتن

چهارشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۱۲ ق.ظ

بعضی از لحظات زندگی ام را دوبار زیسته ام. یکی آنگاه که آنها را زیسته ام و دیگر، آنگاه که آنها را نوشته ام.

به یقین، آنها را هنگام نوشتن عمیقتر زیسته ام.



[یادداشت ها/شارل بودلر/ به نقل از صدرالمتوهمین]

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۰۷
مریم ثالث

نظرات  (۲۰)


جالبناک بود:
پاسخ:
عه! عارف جان هنوز کیبورد خشک نشده بود!


آره خیلی به من هم چسبید :)
آن که از دست روزگار به خشم می آید، هر آنچه آموخته بیهوده بوده است.
پاسخ:
بله ربات محترم همینطوره! البته خشم گاهی لازمه اما نه به روزگار.
۰۷ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۲۱ احساس ِ غریب
نوشتن همیشه با آدم آرامش میده:)

چه خوب که نوشته هاتو زندگی کنی:)
پاسخ:

من از نوشتن همین مزخرفات ساده خودم جداً لذت میبرم
نوشتن احساس غریبی بود که این جمله بیانش کرد.
بعله
ما اینیم دیگه
تازه گوشی یه لحظه هنگ کرد وگرنه رکورد میزدم
پاسخ:
:)
سلام.
میدونی که از فیدلی میخونمت. یکی دو ماه بود مطلب جدید نیومده بود، اومدم اینجا بگم پس چرا نمی نویسی، دیدم انگار دوباره نو شدی. 
با کلی تاخیر، مبارکه :)
پاسخ:
سلام
البته تو این یکی دو ماه هم نوشته بودم اما کمتر
ممنونم
نو شدن حس خوبیه:)
سلام
خیلی تعبیر خوبی بود...
حتی می توان گفت
در برخی از لحظات زندگی، در آن ها زیستن جریان دارد، انگار هیچ وقت ماضی نمی شوند، آن هایی که نوشته شده، چون هر بار با خواندش، تک تک صحنه ها مجسم می شود...

پاسخ:
سلام
دقیقا
 و حتی با هربار خواندنش صحنه های جدیدی هم مجسم میشود ! نوشتن زیستن چندباره و چندباره یک واقعه است
۱۰ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۸ پلڪــــ شیشـہ اے
آخ آخ ...

ی حس خوبییییییییییی داره خوندن خاطرات قبل. 

+ ایول انتخاب خیلی خوبی بود. :*
پاسخ:
اوهوم

مثل اینکه بازیگری و داری فیلم های قدیمیت رو میبینی


+قابل نداشت :)
۱۰ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۴۶ فاطمه نظریان
مریم اینجا چه خوب شده.:)
منم هی میخوام وبلاگمو درست(با سکون روی ت)، درست کنم هی نمیشه. وبلاگم مثل خانه ی ارواحه :D
پاسخ:
مرسی فاطمه :))
گفتم یه کم تابستونیش کنم شاد بشیم
الان لب های دختره رو هم خندون میکنم بهتر بشه :))


نه کاکتوست هم قشنگه.
قلقش رو یادبگیری سخت نیست.
من همش منتظرم خودت نقاشی بکشی بذاری جای هدرت!
۱۰ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۳۸ فاطمه نظریان
حوصله ی نشستن و باهاش ور رفتن ندارم.
نقاشی هم یک کم کار میکنم، استرس پایان نامه میگیرم و ول میکنم.... پایان نامه هم خوب جلو نمیره و از اینجا مونده، از اونجا رونده میشم...
پاسخ:
آره الان وقتش نیست
ایشالله بعد از پایان نامه ات.

منم کلی کار دارم الان برای رفع خستگی اومدم اینجا
ترجمه های منم وضعش خیلی بده ...آخ آخ نیلوفر ببینه بازی میکنم...  :))
سلام

انقد اینجا قشنگ شده بود که دلم نیومد کامنت نذارم

واقعا قشنگه
پاسخ:
سلام

نمیدونم شما خودتون رو تحریم کردین یا ما رو! اما خوشحالم که به نظرتون خوب شده.
شعار استفاضه رو که تو قران دیدم یاد شما افتادم. اون بالا نوشتمش.
۱۰ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۹ پلڪــــ شیشـہ اے


روحمون شاد شد.
چه قدر روح نواز شده فضای خون تون. 

پاسخ:
مرسی پلک ِجان

خانه سبز شدیم !

همیشه شاد باشی انشالله و فضل و رحمت خدا نصیبت بشه :)

سلام

من مینوشتم، لحظانی از زندگی رو ثبت میکردم، از افکارم ، از تجربه هام...
بقول شما عمیقتر زندگیشون میکردم..

اما میدونید مشکل چی بود؟ تو عمق اونا گیر کردم.... مبتلا شدم به بیماری هزار باره خوانی... یکهو نگاه کردم و دیدم بیشتر از به دست آوردن، دارم زندگی واقعی رو در این نوشتنها و خوندنها ، از دست میدم...
ساعتها وقت گذاشتن برای مرور یک لحظه، نمی ارزید...
حس بدی بود.


پاسخ:
سلام

بیماری هزار باره خوانی
حالا هزار بار نه اما فکرکنم ده باری هر متنم رو میخونم باید مراقب باشم زندکی واقعی رو از دست ندم. یا حتی بدتر از اون زندگی نکنم برای نوشتن زندگی. ممنون از تذکرتون.


+شما رو من میشناسم. درسته؟
بله.
:)


پاسخ:
ممنون
:)
اینجا چه ناز شده :)
پاسخ:
اوهوم
یه کم از سن وسال من گذشته اما خودمم دوسش دارم :))
بعضی از لحظات زندگی را کلا نزیسته ام! :)

پاسخ:
بازم خوبه
من
بعضی لحظات زندگی را کلا زیسته ام! :))




+دقت کردی تو بیشتر به اصل مطلب میپردازی و من به بیشتر به حاشیه! :)
خیلی عالی 
تایپو گرافی عارف منم تموم شد :)
اینجا واقعا عالیه 
زودبزود بروز کن زیاد بیایم روحمون شاد شه 
پاسخ:
ممنون عارف جان
همیشه دلتون شاد و لبتون خندون باشه به فضل الله و به رحمته


خب نمیشه همینطوری بیاین بهم سربزنین ؟
و ببخشید چند وقته نرسیدم بیام منزلتون
بازم معرفت شما دوستان:))
سلام،
چه عالی شده اینجا! خیلی قشنگ شده مریم! دست مریزاد...

منم به بیماری هزارباره خوانی مبتلا هستم. جهت همدردی!!
و این خود مانعی برای پرداختن به نوشتن و دوباره زیستن لحظه هاست. چون توشون گیر می افتم واقعا.
پاسخ:
سلام زهرا
چقدر خوب که تو  هم خوشت اومده :))

اگر توشون گیر کنیم افتادیم تو لوپ :))
۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۰۲ کمی خلوت گزیده!
تا کامنت گذاشتم برای پست آخر، گفت دسترسی ندارید! :((
چند ثانیه دیر رسیدم. نوشتم دیگه امکان کامنت رو برداشته بودی.
پاسخ:
مرسی مرضیه جان
ببخشید بر من


چه قدر اینجا خوبه.
چه قدر خوبه نویسندش میگه مینویسم تا حالم خوب شه ...
دلتون ، مث وبتون ؛ آرووووم ...
پاسخ:
جدی از دیروز که نوشتم حالم خیلی بهتره
نمیدونم این نوشتن چی داره که آرومم میکنه.
ممنونم دوست جدید.
۱۳ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۲۱ دانشجوی کلاس اول دبستان
سلام

با اجازه نشرش خواهم داد ...
پاسخ:
سلام

خواهش میکنم البته متن از صدرالمتوهمین است اما دقیقا حس ما است.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی