استفاضه

سلام :)

استفاضه

سلام :)

استفاضه یعنی طلب خیر کردن، یعنی عطا خواستن
و دنیا محل استفاضه است نه استفاده (حتی دنیای مجازی)


* اَللَّهُمَّ اخْتِمْ لَنا بِالَّتى هِىَ اَحْمَدُ عاقِبَةً *


میخواهم باز هم تلاش کنم جوری بنویسم که نوشته هایم حالم را (و حالتان را ) خوب کند :))

*******************************


نوشتن زیستن دوباره ی لحظات زندگی است.
لحظه نوشتن لحظه عمیقتر زیستن لحظه لحظه های زندگی است.

چرا دخترها عاشق مادرهایشان می‌شوند؟ (1)

يكشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۰۵ ب.ظ

مادرم یک ماهی بود به گرمی هوا و ضخیم بودن مانتوهایش اشاره می‌کرد. به رویم نمی‌آوردم. دو هفته‌ای هم بود که یک پارچه نخی خنک از بغچه‌‌‌هایش درآورده بود و گذاشته بود کنار چرخ خیاطی. باز هم به رویم نمی‌آوردم. این اواخر هم چندباری به شوخی ‌گفته بود «آخر یه مانتو برای من ندوختی». و باز هم به رویم نمی‌آوردم و می‌گفتم میدوزم و نمی‌دوختم. فکر می‌کردم وقت ندارم اما ساعت‌ها می‌چرخیدم در این دنیای مجازی.



سه ساعت هم نشد. یکی از الگوهای خودم را انداختم روی پارچه و ساده‌ترین مدل ممکن مانتو را با سجاف ساده‌ی بدون برش و لایی چسب برایش دوختم. کاری که اگر قرار بود برای خودم انجام دهم سه روز طول می‌کشید را برای او سه ساعته انجام دادم.
مادرم از در که می‌آید، مانتویش را نشانش می‌دهم و می‌خواهم پروَ ش کند. هنوز مانتو را نپوشیده همین که نوک انگشتانش داخل آستین می شود شروع می‌کند به تعریف و تمجید و تحسین و تشکر کردن! می‌خندم و می‌گویم هنوز که تن نکرده‌ای! و او می‌خندد.
 وقتی تنش می‌کند می‌بینم که به معنای واقعی کلمه مانتو را سرهم‌بندی کرده‌ام اما او که خودش هم خیاطی بلد است اصلا به رویش نمی‌آورد و همچنان درحال تعریف کردن است آنقدر که از شرمندگی آبم می‌کند. همیشه همینطور است. هروقت مانتویی برایش می‌دوزم این جمله را می شنوم که «این بهترین مانتوییه که تا حالا برام دوختی». درصورتی که خودم و خودش خوب می‌دانیم که اینطور نیست.



+دخترهایتان را در همه حال تایید کنید -مخصوصا وقتی که خودشان می‌فهمند کارشان را درست انجام نداده‌اند.

++دختر ندارین؟! خب دیگه مشکل خودتونه! :))


+++راستی چرا اینجا از خیاطی چیزی نمی نویسم؟ چه میشود اگر دیگران بفهمند کسی که فلسفه خوانده و کار فرهنگی میکند خیاطی حرفه ای هم بلد است و یاد میدهد؟! میشود شمایی که نمیدانستید بنویسید الان که این موضوع را فهمیدید تصورتان از نویسنده استفاضه چه تغییری کرد؟



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۰۴
مریم ثالث

نظرات  (۲۶)

جالبه..خوب مامانی ها همشون خوبن دیگه...
ولی در رابطه با آموزشش فک کنم نزاری شاید بهتر باشه..
چون آموزش خیاطی توی جاهای دیگه هست و اگه یکی هم واقعا بخواد شاید کلاس میره یا سایت ها معروف...
ولی میتونی از این اتفاقات جالب خیاطیت اینجا بزاری.. این داستان هاخیلی مخاطب بیشتری رو جذب میکنه..
برای من که اینجوریه..
برا همین بازم میام..
پاسخ:
بله همه مامان ها خوبن منتها بعضیا خوبیشون رو سخت نشون میدن

 البته آموزش حرفه ای  نیست دو سه ساعت درهفته است و بیشتر برای خودم مفیده تا متعلمین! اتفاقای سرکلاسم هم جالبه باید درباره اونها هم بنویسم.

ممنون.
کسی که به زندگی چنگ می زند و بدان می آویزد، ممکن است بازنده شود؛ ولی اگر علت و انگیزه ای در دست داشته باشد، حتماً برنده خواهد شد.
پاسخ:
و زمانی که نتوانی ربات را از غیر ربات تشخیص دهی روز مرگ انسانیت است.
|:
۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۰۴ سیده زهرا میم
نظرمون که تغییر خاصی نکرد (:
قدیما برای خیلی از دخترها مخصوصا دخترهای دهه شصتی این چیزها بی کلاسی بود خیلی خوبه که آدم با کلی فعالیت های فرهنگی و درس و مشق اونم از نوع فلسفه ش هنوز به هنرهای که قشنگی وجود یه زن رو نشون میده اهمیت بده
البته شاید خیلی ها با من موافق نباشند ( مخصوصا بی کلاسی خیاطی ) ولی زمان ما و توی شیراز این مدلی بود (:

+ الان چیزی که ذهن منو درگیر کرده خیاطی نیست فعالیت فرهنگی شماست :دی دقیقا می شه توضیح بدید چه کار فرهنگی می کنید ؟
پاسخ:
عه گلی خانوم! فکرکردم دیگه اینجا نمیاین! :)


به! شما هم شیرازی هستین ؟ چه خوب.
بله من هم دهه شصتی هستم و هرچند در اعتقاداتم اون رو بی کلاسی نمیدونم اما شاید همین اذعان نکردم دلیلی باشه که به طور ضمنی چنین حسی داشتم و نمیدونستم!


+آخ اینم سوال خیلی خوبیه! دقیقا چیکار میکنم که فکرمیکنم کار فرهنگی میکنم؟ :))
از کسی که فلسفه خونده و کار فرهنگی میکنه جز اینم انتظاری نمیره
ما خودمون همینیم
کاملا درکت میکنم;-)
پاسخ:
انتظار اینکه عاشق مادرش باشه؟! یا انتظار اینکه خیاطی بلد باشه؟!

به هرحال از درک متقابل استقبال میکنیم در هر دو مورد :))
ممنون


۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۳ پلڪــــ شیشـہ اے
فعلن :)

تا بعد بیام بنویسم نظرم و :)
پاسخ:
:)

+++ قبلاً هم تلویحاً یا تصریحاً گفته بودید که خیاطی می‌کنید. فکر کنم اوّلین بار در آن داستان دکمه خریدنتان در «استفاضه»ی سابق (رحمة الله علیه). پس برای من جدید نبود. ولی فقط خواستم بگویم خیلی کار خوبی می‌کنید. برای آدم‌هایی مثل ما که کارشان معمولاً ذهنی و انتزاعی است لازم است که هرازگاه کارهای ملموس‌تر هم انجام دهند. چه بهتر که کاری مثل خیاطی باشد که خلاقیت هم در آن نقش دارد.


پی‌نوشت: می‌دانم برای پرسیدن خیلی دیر شده و شاید هم به من ربطی نداشته باشد، ولی چرا پست‌های قبلی را پاک کردید؟

پاسخ:
بله یادم اومد! چقدر اون پست رو دوست داشتم و چه خوب که یادتان است! تازه این وضعیت ِخود سانسوری بوده که فهمیده اید، فکر میکردم صریحاً نگفته ام و نمیدانید! جدا وقتی با دست کاری انجام میدم حس بازگشت به خویشتن دارم انگار متعادل میشم. تازه سرو کله زدن با تخبگان مهندسِ بسیط و ساده ای که بلد نیستند یک خط ساده بدوزند و میتوانم لابه لای حرفهایم "اصول" زیبایی شناختی و گاهی زندگی را در ذهنشان به هم بریزم خیلی لذت بخش است و آدم را امیدوار میکند!


درباره پی نوشت: ممنون که پرسیدین. داشتم مطمئن میشدم فرقی ندارد بنویسم یا ننویسم همه چیز فراموش میشود. راستش یکی از دلایلش ماه رمضان بود. شاید عجیب باشد اما به محض اینکه استغفار میگم اولین گناهی که به ذهنم میرسه همین حضورم در دنیای مجازیه که هنوز با این نحوه حضورم مشکل دارم. دلیل دیگرش اینه که حدس میزنم خواننده های خاموش استفاضه جدید که من را میشناسند زیاد شده اند و نمیتونم راحت بنویسم(کاش خودشان را معرفی کنند). دلیل دیگرشم اینه که بعد از حذف استفاضه سابق حس سبک بالی دلچسبی ایجاد شده بود که خواستم دوباره تجدیدش کنم و تجدید شد. دلیل دیگرش اینه که تصمیم گرفتم کمتر شخصی بنویسم و خواستم از نو شروع کنم که خب باز هم نشد! بازم فکر کنم میتونم دلیلهای دیگری که اون موقع داشتم رو بازیابی کنم اما فکر کنم همین کافیه :)
سلام :)
چه می شود شما به مایی که هیچ هنری نداریم خیاطی یاد بدهید آیا؟
نظرمان مثبت بود مثبت تر شد ;)



امممم
خوش بحالتون با این مادر فوق العاده
میتونید از طرف ببوسیدشون :)
پاسخ:
سلااام :)

البته شما حتما هنرمندین اما باعث خوشحالیه که بتونم یادتون بدم
ممنون نظر لطف شماست.


راستی ممنون بابت کامنت قبلی که گذاشته بودین از مطالبش استفاده کردم.
ببخشیدها شرمنده من فکرمیکردم شما همان دوست مان "عارف" هستین! الان فهمیدم نیستین! وبلاگ ندارین؟
از طرف ”ما” ببوسید
پاسخ:
:)
۰۴ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۲ پلڪــــ شیشـہ اے
سلام بانو :)

خدا مادرتون و حفظ کنه ... چه قدر هم عالی ...
+ خیلی خوبه این حالت، آدم از تشویق هاشون شارژ میشه. 
+ مامان خوب منم، جدیدن خیلی از این روحیه ها پیدا کردند. 

در مورد خیاطی تون هم، من سری قبل یک عالمه ذوق زده شدم، جالب ترش این که قرار بود بریم واسه ثبت نام کلاس خیاطی ولی خب کار و بارم زیاد بود، وقتی شما نوشتید خیاطی می کنید گفتم ببین ایشون با این همه مشغله اون وقت من ... 
خلاصه که رفتم ثبت نام کردم ... خدا خیرتون بده. همشم توی این فکرم ی موقع بتونم موجب خوشحالی مامانم بشم ... اون پست تون همیشه توی ذهنمه.
:-*


+ ی دوستی داشتیم که می گفت: «ماها (خودشون و میگفت ها :)  ) که درگیر کارفرهنگی و مطالعاتی و فکری هستیم و بحثای فرهنگی و تشکلی رو دنبال می کنیم، خیلی از روحیات مون مردونه و خشک میشه، واسه همین هر از گاهی میرم میشینم پای خیاطی تا بواسه اش، صبر و حوصله ام و اون ظرافت و خلاقیتی که توی وجود خانم هاست زنده بمونه.» 
پاسخ:
سلام پلک ِ جان :)

سلامت باشی انشالله خدا همه مادرها رو  در پناه خودش حفظ کنه

چقدر خووووب که ثبت نام کردین من تقریبا یکی دو سال از شما جوانتر بودم رفتم یاد گرفتم. یادگرفتنش هم داستان داشت رفتم یاد بگیرم که مادرم خوشحال بشه اگرنه علاقه ای نداشتم. مادر من تقریبا با خریدن چیزی خوشحال نمیشن اما وقتی چیزی براشون میدوزم میتونم برق چشماشون رو ببینم. ایشالله تصیبتون بشه :)

+دوستی میگفت وقتی خیاطی بلدی یعنی فمنیست نیستی.  :)
متاسفانه خیلی شنیدم و دیدم که دخترها فقط درس خوندن و کار دیگه ای بلد نیستن این آدمها تک بعدی میشن و به شدت ضربه میخورن. کار فکری طبع آدم را گرم و خشک میکنه و طبع کسی که خشک باشه هم ارام و قرار نداره اما کار با دست این خشکی رو تعدیل میکنه و صبر آدم زیاد میشه. برای اقایون هم لازمه کار هنری بلد باشن
۰۴ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۳ پلڪــــ شیشـہ اے
بواسه = بواسطه
پاسخ:
بله :)
۰۵ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۹ فاطمه نظریان

1. خب من که میدونستم خیاطی میکنی و قرار بود با بچه ها جمع بشیم و بهمون این تابستون یاد بدی اما هم من و هم هاله درگیر پایان نامه شدیم:(

اما من نمیدونستم اینقدر دخترِ مامان باشی. خیلی مامانی هستی مریم! اصلا بهت نمیخوره:)

2.نمیدونم چرا هنرهایی مثل خیاطی، سفره آرایی،... نسبت به هنرهای دیگه ای مثل نقاشی، خطاطی،... نگاه ها بهشون متفاوته. مثلا مطمئنم اگر خطاطی درس میدادی تا الان نگفته نمونده بود و این سوال رو نمیپرسیدی...


پاسخ:
1. اتفاقا این ترم تو کلاسم یکی از دوستای دیگر هم رشته ایمون هست. و ایشون نفر سومه که از هم رشته ای های ماست که دارم بهشون یاد میدم. الان چندتا از بچه های دانشگاه شما هم خیلی علاقه دارن. امیدوارم یه موقع مناسب یه کلاس بذاریم :)

آره فاطمه بهم نمیاد اما خیلی شدید مامانی هستم. تازه مامانمم خیلی شدیدتر مریمیه :))

2. دقیقا سوالم همین بود. چرا وقتی نقاشی و خطاطی میشه بهش افتخار میکنیم اما خیاطی و گلدوزی رو مخفی میکنیم؟ دیروز به بچه های کلاسم که همه دانشجوی مهندسی هستن، گفتم «به خیاطی به شکل یه حرفه نگاه نکنید به شکل یه هنر نگاه کنید منم خیاطی شغلم نیست». انگار داشتم از خیاط بودن تبری میجستم!
فکرکنم باید در این مورد هم فرهنگ سازی کنیم و باید از خودم شروع کنم.
سلام بر مریم گلی جانم. 

یادم نمیاد قبلا کامنت گذاشتم اینجا یا نه.
اما بدینوسیله با خواننده خاموش بودن وداع می کنم.
همچنین اشتراک خودم رو باهات در حس خوب خیاطی کردن اعلام می کنم. خیاطی به منم حس آرامش و ظرافت و دختر بودن! میده به شدت. خیلی عالیه! ولی حس خجالت و اینا رو نداشتم تا حالا!
پس به نظرم منم بنویس از خیاطی.

و در آخر + به + ت :)
پاسخ:
سلام سعیده خانوم

با نام شما تاحالا کامنت نداشتیم. پس درود و خیر مقدم میگوییم بر خواننده روشن

حس خجالت نیست حس نگفتنه بیشتر

ممنونم :))
چه عاشقانه های مادر-دختری خوبی!!! خیلی کار خوبی می کنی که می نویسی، کمتر دیدم آدم ها این طور از حس خوبشون نسبت به مادرشون در اتفاقات معمولی روزمره بنویسند البته غیر از روز مادر...!


من وقتی فهمیدم خیاط هستی نظرم درباره شما عوض نشد، بلکه درباره خودم و بقیه عوض شد و فهمیدم ما که تا حالا از این کارا یاد نگرفتیم کم کاری کردیم و می شه که آدم بقیه ی امورات زندگیش رو بخوبی جلو ببره و از هر انگشتش هم یه هنر بریزه :دی
پاسخ:
من از امروز هر روز را روز مادر اعلام میکنم :))


آره زهرا باید از مادر زیاد نوشت. خیلی غریبن توی خانواده ها. جلو عنوان نوشتم یک که از این به بعد عاشقانه های مادر-دختری رو اینجا بنویسم. تا شاید خودم حوسم باشه و قدرشون رو بیشتر بدونم و کاری نکنم دلشون بلرزه.

اختیار دارین شما کارهای بزرگتری کردین.
زهرا کامنت فاطمه رو دیدی؟ فکر کنم حتی  در یادگیری هنر هم هنرهای مردانه یا خنثی، بیشتر باعث افتخار آدمهای تحصیلکرده است. باید روی این موضوع هم کار کنیم
۰۶ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۲۱ کمی خلوت گزیده!
سلام.
و من بالاخره وبلاگ مریم ثانی را یافتم!
خیلی خوش آمدم!
تا حالا فقط اسمتون رو می دیدم، الآن وبلاگتون رو هم دیدم.
زیارتم قبول!
:))
پاسخ:
سلام مرضیه خانوم
بله خیلی خیلی خوش آمدین:)
 
شما خودمم دیدین خبر ندارین!
چقدر خوب که خودتون اعلام حضور کردین. کاش همه همینطور بودن.ممنونم.
چرا دخترهایمان را در همه حال تایید کنیم؟
این باعث نمیشود با کوچکترین عدم تاییدی از سوی جامعه بشکنند ؟
پاسخ:
به به! فکر وذکر خودمان. منور فرمودین!

خیر باعث نمیشود. اولا من قید زدم که تایید در صورت فهمیدن خود دختر از کار نادرستیه که انجام داده و ثانیا وقتی دختری مورد تایید خانواده اش باشه دیگه تا کسی تاییدش کرد دین و دنیاش رو به پای اون نمیریزه. 

منو ببین! منو کسی تایید نمیکنه چیکار میکنم؟ ;)

۰۶ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۴۸ کمی خلوت گزیده!
واقعا؟!
خب از حافظه ی دوزاری من بعید نیست که دیده باشمتون و یادم نباشه!
:)
پاسخ:
بله واقعا.
اختیار دارین. شما مریم اول رو دیدن اینجا مریم ثانی مینویسد
این دفعه دیدمتون معرفی میکنم خودم رو :))
۰۶ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۳۷ فاطمه نظریان
وااااای!
مریم! با مرضیه این کار رو نکن!
+اینقدر خندیدم/دار میخندم...
پاسخ:
چیکار کردم مگه فاطمه :))

خب لو رفتیم دیگه! خودم بگم بهتره که.
سوابقم رو تازه پاک کردم خیالم راحته :)
۰۷ مرداد ۹۴ ، ۰۴:۲۳ کمی خلوت گزیده!
خخخخخخ
الآن تازه من فهمیدم که این فامیلیت نیست!
بابا میشناسمت.
اراااااادت!
وای خدای من!
میدونی من چقدر تاحالا سرکار بودم که فکر می کردم خانم ثانی شخصی است!
:))
پاسخ:
:))

مخلصیم!

۰۷ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۹ سیده زهرا میم
اره اتفاقا می خونم و همیشه سر می زنم ولی خب به یه شیرازی حق بدید که نتونه زیاد کامنت بذاره ((:

اخرشم نگفتید چه فعالیت فرهنگی انجام می دید ها ؟
پاسخ:
شما دومین شیرازی خواننده استفاضه هستین. طوری نیست همین که حضور دارین برای ما مایه خوشحالیه :)


با یه گروهی روی مبانی مهندسی فرهنگی کار میکنیم .
۰۷ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۲ کمی خلوت گزیده!
ببینم سوابق چیه؟
جریان چیه؟چی شده؟کی به کیه؟چند نفر به یه نفر؟
پاسخ:
هیچی هیچی!
اینجا کسی به کسی نیست!

اخیرا پستهای قبلیمو پاک کردم
 
دیگه استعلام هم بگیرین انگار جرمی مرتکب نشدم. سابقه ام پاکه :))
۰۸ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۵۸ کمی خلوت گزیده!
بلههههههه...
پاسخ:
:)
خب از شما چه پنهان من شما رو جز زنان طبقه حساس میدونم!
پاسخ:
حساس؟!
خب شاید.
اما فکر نکنم تایید دیگران برام چندان مهم باشه. هست؟
سلام
خوشحال شدم که هنوز هنر جریان دارد میان هم نسلی هایم.
هیچ وقت دنبال خیاطی نرفته ام، به چند دلیل. اما رفته ام دنبال هنرهای دستی دیگر از باقتنی بگیر تا این روزها ملیله کاغذی.
هر چند نسل چهارمی ها غالبا از این جور کارها نمی کنند. :(
یک موقع هایی فکر می کنم جزو نوادر شده ام، همه می گویند مگر می شود کسی که حقوق خوانده، هنری باشد!!!!!!!!!!!!
خوشحالم هنوز نسل دخترهایی که می نشستند کنار مادر و از این جور کارها می کردند، منقرض نشده...
ملتمس دعا

پاسخ:
سلام خاله خانوم
پس باید از انقراض نسلمون جلوگیری کنیم. :))

اوه ! فکر کنم دختر حقوق خوانده هنرمند عجیب تر از دختر فلسفه خوانده هنرمنده! فلسفه گزینه های بدیل نشان میده و حقوق جرات انتخاب گزینهای بدیل!

۱۰ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۴۷ فاطمه فاطمی
من وقتی میفهمم خانمی خیاطی بلده، یه عالمه گل رنگی دوخته میشه دور تصوری که ازش داشتم! :)

اگه خونتون این همه از خونمون دور نبود خواهش میکردم اجازه بدید منم تو کلاساتون شرکت کنم.
پاسخ:
وااای چه بامزه الان گل گلی شدم :))
مرسی فاطمه خانوم

بچه های کلاس م تقریبا هم سن و سال شما هستن. اوقات خیلی خوشی دارم باهاشون مثل اوقات خوشی که اینجا هستم




۱۶ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۳ عــ ـاکـ ـف ...
از نظر من خیاطی
سخت ترین کاره!
:/
پاسخ:
اگر اصولی یادتون بدن کمی دقت میخواد فقط.
کار سختی نیست
:)
۱۳ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۲۴ دانشجوی کلاس اول دبستان
سلام

یه پست واقعا خوب 

نثری واقعا ساده وزیبا

جز تایید کاری نمی توانیم بکنیم .....
پاسخ:
سلام
ماشالله رگباری کامنت میگذارید
ممنون
لطف دارین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی