استفاضه

سلام :)

استفاضه

سلام :)

استفاضه یعنی طلب خیر کردن، یعنی عطا خواستن
و دنیا محل استفاضه است نه استفاده (حتی دنیای مجازی)


* اَللَّهُمَّ اخْتِمْ لَنا بِالَّتى هِىَ اَحْمَدُ عاقِبَةً *


میخواهم باز هم تلاش کنم جوری بنویسم که نوشته هایم حالم را (و حالتان را ) خوب کند :))

*******************************


نوشتن زیستن دوباره ی لحظات زندگی است.
لحظه نوشتن لحظه عمیقتر زیستن لحظه لحظه های زندگی است.

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دیالوگ برتر» ثبت شده است

میگه: دختر ِخوبِ مهربونِ خانواده‌دارِ ساکت ِدینی ِمعمولی سراغ نداری؟ 67 اینا باشه. 66 هم بود عیب نداره!

بهش میگم: چرا! دختر خوب که زیاد سراغ دارم. ساکت و معمولی یعنی چی؟

میگه: معمولی باشه مثل خودمون! نه خیلی حزب الهی نه بی‌دین. ازین الکی مومنا نباشه! ساکت هم یعنی.... و ....نباشه (شرمنده واژه‌ی مذبور رو نمی‌تونم تکرار کنم اما واژه‌یاب معنی کرده بی‌شرم و بی‌حیا و بی‌محابا از نکوهش! )

بهش میگم: خیلی سخته! من الان نمی‌دونم حتی خودم مومن و حزب‌الهی محسوب می‌شم یا نه! چه برسه به دیگران!

میگه: حالا اگر سراغ داشتی بگو.

بهش میگم: فلانی خوبه؟ 65 ایه!

میگه: اون خیلی چشم دنبالشه که!

میگم: آره با خیلی‌ها حرف می‌زنه اما نمی‌دونم چرا نمیشه! ملاک سختی نداره. اگر داداشت واجباتش رو انجام بده قبول می‌کنه.

میگه: ما واجبات رو نماز و روزه می‌دونیم! آره انجام میده.

میگم: !

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۴۹
مریم ثالث

ساعت از هشت شب گذشته و خسته برای رفتن به خانه از سرکار سوار تاکسی می‌شوم. راننده پیرمردی درویش‌نماست با موهایی تماماً سفید و بلند و پُر. صدای موسیقی کلاسیک مجازش را هم زیاد کرده و در حال و هوای خودش فرو رفته است. گاهی آدم‌ها فقط کنار هم زندگی می‌کنند و هر کدام برای خودشان تنهایند. چند دقیقه بیشتر نمی‌گذرد که خانم محجبه میان‌سالِ خوش‌روی ِصندلی ِپشتی قصد ِپیاده شدن می‌کند. پول درشتی را می‌گذارد کف دست پیرمرد، و راننده به دنبال خُرد کردن باقی پول جیب‌هایش را می‌کاود. زن کمی معطل شده اما با خوش‌رویی تمام به پیرمرد می‌گوید: «یه وقت کم برندارین آقا؟» و بلند بلند برایش طلب خیر و برکت می‌کند. پیرمرد باقی پول زن را می‌دهد و حرکت می‌کند. همینطور که نگاهش به روبه‌روست نمی‌دانم از سر تعجب یا تحسین به تنها مسافرش می‌گوید: «همه میگن زیاد برنداری! این میگه کم برنداری!»
خسته بودم. می‌خواستم مثل بیشتر مواقع دربرابر حرف این راننده هم سکوت کنم و چیزی نگویم. اما نشد.  می‌خواستم کار زن راتحسین کنم و مثلاً بگویم «آدمها با آدمها فرق دارن» یا بگویم «آدم‌های خوب هنوز هم پیدا می‌شن» اما دیدم این حرفها نزدنشان بهتر از زدنشان است. پیرمرد ناراحت است. انگار از من شکایت می‌کند، از مسافرانش، از آدم... دیدم با این حرف‌ها غصه آدم از نبود آدم بیشتر می‌شود. به جایش گشتم دنبال جمله‌ای که هم زن را تحسین کند هم پیرمرد را خوشحال کند و هم آدم را تبرئه! گفتم «لابد میفهمن زحمتی که می‌کشین بیشتر از چیزی که میگیرین می‌ارزه»... انگار دنیا را به پیرمرد داده‌اند. رویش را نمی‌بینم اما صدای لبخند دلش را می‌شنوم... صدای ضبطش را کم ‌کرد.

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۵۹
مریم ثالث