استفاضه

سلام :)

استفاضه

سلام :)

استفاضه یعنی طلب خیر کردن، یعنی عطا خواستن
و دنیا محل استفاضه است نه استفاده (حتی دنیای مجازی)


* اَللَّهُمَّ اخْتِمْ لَنا بِالَّتى هِىَ اَحْمَدُ عاقِبَةً *


میخواهم باز هم تلاش کنم جوری بنویسم که نوشته هایم حالم را (و حالتان را ) خوب کند :))

*******************************


نوشتن زیستن دوباره ی لحظات زندگی است.
لحظه نوشتن لحظه عمیقتر زیستن لحظه لحظه های زندگی است.

۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

قرار است گروه مطالعاتی تشکیل دهیم. هر کس کتابی پیشنهاد میداد و من نظر خاصی نداشتم. به او که رسید ساختار انقلابهای علمی را از کیفش بیرون کشید و با آن لبخند رضایت و با آن لحن آهسته دردناک همیشگی گفت: «من این کتاب را پیشنهاد میکنم». مثل آتش روی منقل برافروختم. تصورش را هم نمیکرد مخالف اصلی کتاب پیشنهادیش من باشم. بحث کردیم و بحث کردیم و آخر موافقت کرد کتاب دیگری بخوانیم...


و حالا چند ساعت گذشته است اما از فکر بیرون نمیروم. هم خوشحالم که دوباره آن کتاب را نمیخوانم و نگذاشتم عده دیگری هم آن را بخوانند و هم ناراحتم که فرصت دوباره خواندنش را از خودم و دیگران گرفته ام. انگار منقل و بافوری را نشان معتادی داده اند که سالها پیش ترک کرده است!

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۰۵
مریم ثالث

با کلی ذوق و شوق برای مادرم تعریف می‌کنم که آن تخت‌های سنتی که به جای صندلی‌های مرسوم برای واحد بانوان خریده‌اند را با فرش‌های ماشینی زیبایی مفروش کرده اند و با هیجان برایش تعریف می‌کنم که فرش‌ها را قالب تخت‌ها درآورده‌اند و چند پشتی‌ هم خریده‌اند برایش و ...
اما مادرم همینطور سرد نگاهم می‌کند و وقتی از سکوتش ساکت می‌شوم آهسته می‌گوید: «ببین حالا! مگه پول بیت المال نیست؟ نمیشد کم خرج‌تر؟»

مثل یخ وا می‌روم و یادم می‌افتد همین شش ماه پیش بود، همان روزی که مثلا روز مصاحبه بود و من نشسته بودم روبه‌روی مدیر عامل و در چشمانش نگاه کردم و گفتم من با سفر آنچنانی مشهد بردن شما و با سفره افطار مفصل انداختن شما مخالفم...

به مادرم گفتم بالاخره هر کاری باید به پرسنلش خدماتی هم بدهد. کارایی کارمندها بیشتر میشود و ...

اما حق با اوست انگار لمس شده‌ام از این ریخت و پاش‌ها! دیگر حساسیت های روزهای اول را ندارم. شش ماه مدت کمی است برای لمس شدن! کم خیلی کم!

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۵۳
مریم ثالث