استفاضه

سلام :)

استفاضه

سلام :)

استفاضه یعنی طلب خیر کردن، یعنی عطا خواستن
و دنیا محل استفاضه است نه استفاده (حتی دنیای مجازی)


* اَللَّهُمَّ اخْتِمْ لَنا بِالَّتى هِىَ اَحْمَدُ عاقِبَةً *


میخواهم باز هم تلاش کنم جوری بنویسم که نوشته هایم حالم را (و حالتان را ) خوب کند :))

*******************************


نوشتن زیستن دوباره ی لحظات زندگی است.
لحظه نوشتن لحظه عمیقتر زیستن لحظه لحظه های زندگی است.

و آدم با لبخند معنا میشود!

پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۵۹ ب.ظ

ساعت از هشت شب گذشته و خسته برای رفتن به خانه از سرکار سوار تاکسی می‌شوم. راننده پیرمردی درویش‌نماست با موهایی تماماً سفید و بلند و پُر. صدای موسیقی کلاسیک مجازش را هم زیاد کرده و در حال و هوای خودش فرو رفته است. گاهی آدم‌ها فقط کنار هم زندگی می‌کنند و هر کدام برای خودشان تنهایند. چند دقیقه بیشتر نمی‌گذرد که خانم محجبه میان‌سالِ خوش‌روی ِصندلی ِپشتی قصد ِپیاده شدن می‌کند. پول درشتی را می‌گذارد کف دست پیرمرد، و راننده به دنبال خُرد کردن باقی پول جیب‌هایش را می‌کاود. زن کمی معطل شده اما با خوش‌رویی تمام به پیرمرد می‌گوید: «یه وقت کم برندارین آقا؟» و بلند بلند برایش طلب خیر و برکت می‌کند. پیرمرد باقی پول زن را می‌دهد و حرکت می‌کند. همینطور که نگاهش به روبه‌روست نمی‌دانم از سر تعجب یا تحسین به تنها مسافرش می‌گوید: «همه میگن زیاد برنداری! این میگه کم برنداری!»
خسته بودم. می‌خواستم مثل بیشتر مواقع دربرابر حرف این راننده هم سکوت کنم و چیزی نگویم. اما نشد.  می‌خواستم کار زن راتحسین کنم و مثلاً بگویم «آدمها با آدمها فرق دارن» یا بگویم «آدم‌های خوب هنوز هم پیدا می‌شن» اما دیدم این حرفها نزدنشان بهتر از زدنشان است. پیرمرد ناراحت است. انگار از من شکایت می‌کند، از مسافرانش، از آدم... دیدم با این حرف‌ها غصه آدم از نبود آدم بیشتر می‌شود. به جایش گشتم دنبال جمله‌ای که هم زن را تحسین کند هم پیرمرد را خوشحال کند و هم آدم را تبرئه! گفتم «لابد میفهمن زحمتی که می‌کشین بیشتر از چیزی که میگیرین می‌ارزه»... انگار دنیا را به پیرمرد داده‌اند. رویش را نمی‌بینم اما صدای لبخند دلش را می‌شنوم... صدای ضبطش را کم ‌کرد.

نظرات  (۷)

۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۰۴ کمی خلوت گزیده!
چطور چنین جمله ای به ذهنت رسید؟!!!!!
عاورین...
پاسخ:
:))
نمیدونم! لابد هذا من فضل ربی
۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۵۰ دانشجوی کلاس اول دبستان
سلام

عجب جمله ای گفته اید!!!

چقدر سرعت عمل داشتن در این مواقع خوب هست
پاسخ:
سلام

بله بیشتر مواقع تاسف میخورم بابت حرفی که میشد زد و کسی رو خوشحال کرد و زده نشده.

باید خداروشکر کرد در این مواقع
سلام
چقدر خوبه که آدم اینجور جاها کم نیاره و بتونه سریع حساب همه چیز رو بکنه و یک حرف تر و تمیز تحویل بده

حالا واقعا صادقانه هم گفتید؟ یعنی مثلا اگه ازتون بیشتر از حد معمول کرایه طلب می کردن ناراحت نمی شدید؟
البته همین که یک نفر رو خوشحال کردید به عقیده ی خودم خیلی خیلی ارزشمنده
پاسخ:
سلام
من خیلی آدمها رو در این امر دخیل نمیدونم. ینی کار خود خداست که گاهی میخواد دل بنده ای رو شاد کنه


بله صادقانه گفتم که زحمتی که میکشن بیشتر از پولی که دریافت میکنن میارزه. مثلا امکان نداره خودم این کار رو در مقابل دریافت این مقدار انجام بدم. اما این دلیل نمیشه که اگر از کرایه بیشتر طلب میکردن من پرداخت کنم و چیزی نگم.


 آقای ناشناس شما یه چندجا اسم انتخاب کرده بودین باز ناشناس شدین که!

کجا اسم انتخاب کرده بودم!!؟
مطمئنید اشتباه نگرفتید؟
پاسخ:
تو خونه همسایه ها!

نه مطمئن نیستم.
الان از شدت تعجب نمی دونم چی بگم!!:)
یک مقدار توضیح میدید برام، چی شد الان؟
چطور فکر کردید کسی که با اسم تو وبلاگ همسایه هاتون نظر گذاشته من بودم!؟
اصلا چطور فکر کردید من همون ناشناس قبلی هستم؟:) چیزی که زیاده ناشناس!
پاسخ:
شما وقتی مهمون میاد خونه تون و باهاش همکلام میشین ممکنه دوباره بیاد و نشناسینش؟ اسم آدمها که مهم نیست!

اینجا همه شناس هستن. حتی ناشناس ها!
هم کلامی که با نظر فرق داره واقعا
خیلی ها ویژگی های نظراتشون شبیه ویژگی های نظراتم هست و کسی نمی تونه به قطع و یقین بگه این نظر برای کی هست
پاسخ:
خب پس هیچی.
سلام...
جمله جالبی گفتیا... :)
اینقدر راننده تاکسی های جور وواجور دیدم که...
از همه جالب تر برام راننده تاکسی بود که وقتی با دوستم داشتیم یکی به دو می کردیم که کی کرایه رو حساب کنهف گفت من از چادری ها پول نمی گیرم. :)
بعد از اصرارهای بی فایده، در حقش دعا کردیم که ان شاءالله حضرت زهرا براتون جبران کنه که جواب داد: جبران کرده...
راننده تاکسی ها هر کدومشون دنیایی دارن...
کاش بعضی هاشون به جای اینکه مردم رو سر کیسه کنند، فکر می کردند که روزی دست خداست، نون غیرحلال، حلال نمی شه و یک جایی زندگیت گیر می کنه.
پاسخ:
سلام
گاهی دلم میخواست مرد بودم تا راحت با این راننده تاکسی ها حرف میزدم
بعضیاشون واقعا از شرایطی که دارن ناراحتن و یادشون رفته که روزی دست خداست و همین صد تومن هاییی  که نمیدن و نمیگیرن مصداق پول غیر حلاله و ...

یاد یه پست معروف «آقا ببخشید دکمه تک هم میفروشید» افتادم. ح.صله ندارم لینکش رو پیدا کنم اما خلاصه داستان این بود که اونجام یه پسر جوونی که ده سال مثلا از من کوچیکتر بود از من بابت دکمه هاش پول نگرفت و گفت به خاطر چادرتون. :) یادمه چقدر ذوق کرده بودم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی