استفاضه

سلام :)

استفاضه

سلام :)

استفاضه یعنی طلب خیر کردن، یعنی عطا خواستن
و دنیا محل استفاضه است نه استفاده (حتی دنیای مجازی)


* اَللَّهُمَّ اخْتِمْ لَنا بِالَّتى هِىَ اَحْمَدُ عاقِبَةً *


میخواهم باز هم تلاش کنم جوری بنویسم که نوشته هایم حالم را (و حالتان را ) خوب کند :))

*******************************


نوشتن زیستن دوباره ی لحظات زندگی است.
لحظه نوشتن لحظه عمیقتر زیستن لحظه لحظه های زندگی است.

آقای دکتر التماس دعا

شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۵۷ ق.ظ

موسسه تازه جان گرفته بود و عده‌ای دانشجوی مهندسی خوانده‌ی تازه "به راه‌آمده" شده بودیم اعضای شورای علمی آن! چند جلسه‌ای آقای دکتر هم در جلساتمان شرکت می‌کرد. ده پانزده سالی از ما بزرگتر بود اما در اوج تواضع و فروتنی _حتی پای ثابت و فعال کلاس‌های کم جمعیتمان می‌شد. آن روز را فراموش نمی‌کنم همان روزی که شروع کرد به تعریف کردن از همسرش عاشقانه، و وقتی گفت دو پسر دارد بلافاصله پسر اولش را امانت خواند و برکت خانه‌یشان...
وقتی چشمان متعجب من و «ز» را دید با آرامش و طمأنینه‌ای خاص ادامه داد که همسرش همسر پسرخاله شهیدش بوده و آن پسرْ امانت اوست. آنقدر جا خورده بودم که دیگر یادم نمی‌آید چه شد. در این روزگاری که "آدم"ها خودخواهانه به دنبال کامل‌ترین‌ها هستند در ذهنم هم نمی‌گنجید مردی چنین فداکارانه به دنبال کمال باشد.
بعدها که دیگر در جلساتمان نیامد، تازه فهمیدم خودش هم جانباز شیمیایی است و مدام بستری می‌شود. بستری شدن‌های طولانی...
حالا چند سالی است موسسه منحل شده و دیگر خبری نداشتم از او جز عکس‌های پروفایل تلگرامش که لباس حج بر تن کرده و می‌خندد. تا امروز. تا امروز که خبر رسید «جانباز سرافراز جناب آقای دکتر... بعد از سالها درد و رنج فراوان دار فانی را وداع گفت و به دوستان شهیدش پیوست. مراسم تشیع پیکر آن مرحوم جمعه ساعت ...»


امروز حساب کردم؛ جنگ که شروع شده فقط دوازده سال داشته و در پایانش فقط بیست سال! می‌بینید؟! بعضی آدمها زود بزرگ می‌شوند، آنقدر بزرگ که دنیا با همه بزرگیش برایشان کوچک است.
خدایا شکرت. تصور نمی‌کردم روزی به همنشینی با شهیدی افتخار کنم. هرگز تصورش را هم نمیکردم بتوانم ادعا کنم هر چند کم و کوتاه زندگی شهیدی را درک کرده ام.


خدایا شکرت نام من هم در میان کسانی که پیامکهایش را از مشهد الرضا دریافت می کردند بود. کاش یادش باشد التماس دعا گفتن هایم را...

حتما یادش هست. اصلاً اگر یادش نباشد هم الان که میشنود: «آقای دکتر التماس دعا».

نظرات  (۶)

دلم آدم حسابی خواست :(
پاسخ:
داری
و
هستی
:)
وای
خوش به حالت بانو جان
الهی همنشینی با علما و صلحا نصیبت
الهی خودت از شهدا باشی
پاسخ:
آره فکر کنم واقعا خوش به حالمه و خودم حواسم نیست.
انگار  آدم حسابی های اطرافم خیلی زیادن و وقتی دلم از بعضی از همین آدمهای اطرافم میگیره خدا یکیشون رو با انگشت نشونم میده که حواسم رو جمع کنم بهم چه لطفی داره. مبادا ناشکری کنم

ممنونم پاک باخته جان دعا کنین جرات آمین گفتن پیدا کنم
۰۳ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۱۲ عارف ـــــ
چقدرررر قدر نشناسیم
چه فرشته هایی برای انقلاب و امنیت ما پر کشیدن
اینا لیاقت زندگی کردن رو داشتن
پاسخ:
اوهوم!
همین که اینقدر این آدمها برای من دور هستن یعنی نمیشناسمشون یعنی قدرشون رو نمیدونم :(
سلام...
اللهم ارزقنا قتلا فی سبیلک
پاسخ:
سلام
آمین
یه روز مدیر عامل موسسه مون شروع کرد به صحبت کردن و اینطور دعا کرد که  «انشالله موی سر و صورتمون با خون قلبمون خضاب بشه»!
 O_O
۰۶ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۲۸ فاطمه فاطمی
بعضی آدم ها زود بزرگ می شوند. آن قدر بزرگ که کوچکی خودم می خورد توی ذوقم...
پاسخ:
میدونی دردش کجاست؟ اینجا که همونهایی که فکر میکردی خیلی بچه هستن و حسابشون نمیکردی یهو متوجه بشی اینقدر بزرگ شدن
۲۷ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۵۶ دانشجوی کلاس اول دبستان
سلام

رستگار شذ ....
پاسخ:
سلام

ایشالله که دعا میکنن ما هم رستگار میشیم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی