استفاضه

سلام :)

استفاضه

سلام :)

استفاضه یعنی طلب خیر کردن، یعنی عطا خواستن
و دنیا محل استفاضه است نه استفاده (حتی دنیای مجازی)


* اَللَّهُمَّ اخْتِمْ لَنا بِالَّتى هِىَ اَحْمَدُ عاقِبَةً *


میخواهم باز هم تلاش کنم جوری بنویسم که نوشته هایم حالم را (و حالتان را ) خوب کند :))

*******************************


نوشتن زیستن دوباره ی لحظات زندگی است.
لحظه نوشتن لحظه عمیقتر زیستن لحظه لحظه های زندگی است.

الحمدلله

يكشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۵۴ ق.ظ

امشب از آن شب‌هایی بود که حسابی از دستش ناراحت شدم. وقتی حالم را می‌گیرد و نمی‌فهمم چرا حالم را گرفته بیشتر ناراحت می شوم.

خوش به حالتان که مرد هستید. زن یعنی بهره کمتر از اختیار. زن یعنی انتخاب شدن نه انتخاب کردن. ناراحتم که نمی‌فهمم. آیا ذات زنانگی یعنی همین؟ یعنی عقلت نرسد و انتخاب کنی؟ یعنی عاشق شوی و انتخاب کنی؟ یعنی چشمانت را ببندی و نبینی و انتخاب کنی؟ یعنی...

نمیدانم. شاید این ماییم که خلاف جهت حرکت می‌کنیم و درد می‌کشیم.


چند دقیقه به پایان زمان تمدید شده آزمون دکتری مانده و تصمیم می‌گیرم حتی شده به بهانه یک خوب شدن موقت حالم ثبت نام کنم. پنجاه هزار تومانم را دور می‌ریزم و بدون خواندن دفترچه، کارت اعتباری می‌خرم و شروع میکنم به پرکردن گزینه هایی که سالهاست تکراری شده ایم برای هم! نام همان نام و شهر همان شهر و من همان من. هیچ چیز تکان نخورده. هیچ پیشرفتی در کار نیست. این مریم همان مریم ثبت نام کنکورهای قبل است. حتی عکسی که بار میکنم پسرفت هم کرده است کم ِکم شش سال از من جوانتر است. مریمی که شش سال پیش تصوری از سی سالگی نداشت و امروز به راحتی چهل سالگی و پنجاه سالگی و حتی هشتاد سالگیش را هم تصور می‌کند. تصور از بودنش را می‌گویم نه تصور از چگونه بودن را. سن که زیاد می‌شود تصور از هستی و نیستی پررنگ می‌شود اما تصور از چیستی همچنان مبهم است و مسلم است تا تصور از هستی نباشد چیستی موضوعیت ندارد. همینِ کودکی است که کودکی را زیبا می‌کند......


گزینه‌ها یکی یکی پر می‌شوند و تیک می‌خورند و من مدام تاسف می‌خورم به حال خودم از این یکنواختی و بیهودگی و آسودگی تا می‌رسم به انتخاب دین. در کسری از ثانیه در همان فاصله کوتاه میان حرکت هماهنگ و از قضا اینبار متحدِ دست و چشم، صدایی ارام و خوشحال میگوید «الحمدلله که اسلام» و کلیک می‌کنم.

و چه شیرین است الحمدلله ی که انگار تمام تفاوت من ِ امسال و من ِ تمام کنکورهای قبل  است و الحمدلله ی که انگار تردیدی در ادایش و توجیهی برای بیانش و حتی نیازی برای طلبش نبود.


اصلا میدانید؟ بدا به حالتان که زن نیستید. زن یعنی بهره کمتر از اختیار، یعنی سپردن اختیار به صاحب همان آغوشی که تو را نرم و نازک آفرید و ...........محکم بغل کرد. :)

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۲۰
مریم ثالث

الحمدلله

نظرات  (۱۱)

سلام

:)


چه خوبه که درک میکنید جمله آخر رو....

+ نمیدونم چرا اینقدر دوست دارم از تجربیات تون بشنفم و بخونم و ببینم و ...


پاسخ:
سلام 
:)
 تلاشم رو میکنم که بیشتر درک کنم.
+چند شب پیش باگوگل دعوام شد! میخواستم یه آی دی بسازم که بتونم با شما ارتباط بگیرم منتها هر اسمی پیشنهاد دادم گوگل نمیپذیرفت و یکی دیگه پیشنهاد میداد. خلاصه ما که زیر بار حرف زور نمیریم اونم کوتاه نیومد بی خیال شدیم! وقتی نمیذارید کامنت بذاریم اینطوری میشه :))
۲۰ دی ۹۴ ، ۰۲:۱۲ ع . شکیبا
سلام

شاید اینطور  نباشد. شاید بخت و اقبال و لطف خدا و تقدیر و انها باعث بشوند که خداوند سرنوشت خوبی را برایش رقم بزند. در حالیکه اگر فقط خودش باشد ممکن است تصمیمش کاملا درست از آب درنیاید. مثلا کیمیا !

به هر حال برایت دعا می کنم که در سایه امام زمان (عج) خوشبخت و خوش سعادت باشی .
پاسخ:
سلام
بله اصلا اونی که ما رو در آغوش گرفته خودش حواسش به همه جیز هست باید حواسم باشه که اینقدر غرغر نکنم که مبادا بذارتم زمین و تنها بمونم !
ممنونم از دعای خیرتون.
۲۰ دی ۹۴ ، ۰۲:۱۶ پاک باخته
سلام مریم جان

سه خط آخر رو بی نهایت دوست داشتم
پاسخ:
سلام عروس خانوم :)
تبریکات ما رو باتاخیر بپذیرید.
ممنون که چرندیات منو میخونید.
۲۰ دی ۹۴ ، ۱۱:۱۷ آبجی خانوم
الان این متن گریه داشت که من اشکم در اومد :/
پاسخ:
سعی کردم تلخیش رو بگیرم اما خب مثل اینکه نشده!

ببخشید دیگه :)
۲۱ دی ۹۴ ، ۰۰:۵۳ قلم بانو
سلام
یک لبخند عمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق
پاسخ:
سلااام

خب الحمدلله مثل اینکه این متن خیلی هم گریه دار نبوده :))
۲۱ دی ۹۴ ، ۲۲:۱۶ فکر و ذکر
آنها انتخاب میکنند و ما رد میکنیم! این به آن در ...(تساوی حقوق زن در اسلام. استاد فکر و ذکر)

گاهی لازم است آدم بچشد حس آنهایی را که نگاهشان روزی به پاسخ خارج شونده از لب های ما بود!!!

:)))
پاسخ:
قبول نیست تو دیدی :)))
اولش اشک رو درآورد و آخرش لبخند رو..... ☺
پاسخ:
خداروشکر.
آخرش مهمه
اَللَّهُمَّ اخْتِمْ لَنا بِالَّتى هِىَ اَحْمَدُ عاقِبَةً
پاسخ:
ممنون از یادآوریتون.

عاقبتتون محمود
شاعر یکبار گفته ولی من تاالان صدمرتبه گفتم!

ما را به جبر هم که شده سر به راه کن
خیری ندیده ایم از این اختیارها
پاسخ:
خدا بنده هاش رو میشناخت که بهشون اختیار داد.
همین اندکی هم که اختیار دست دیگران میافته خدا رو بنده نیستن.


+آقای الف به حسب عادت هر روز صواع رو باز میکنم به امید اینکه برگشته باشین. بعد چند لحظه نگاه کردن به «چنین وبلاگی ثبت نشده» به خودم میگم اگر آقای الف یه روز شهید بشه ما چجوری بفهمیم؟
شما دعا کنید من شهید بشم خودم خدمتتون خبر میدم!!!!
تازه بسته به اختیارات شهید شاید بتونم کتبا اطلاع رسانی کنم!!!!!


عذرخواهی ما رو پذیرا باشید بابت همسایه ی پرآزارتون

راستش حرف دیگه ای ندارم بزنم! هی فکر میکنم چی میتونم بگم هیچی به ذهنم نمیرسه
پاسخ:
خواهش میکنم. 
همسایه خوبی بودین
ان شالله هرجا هستین سالم و سلامت باشین و با دست پر برگردید.





۲۹ دی ۹۴ ، ۲۲:۴۴ منور الفکر
ابتدای متن...میانه و انتهایش دل چسب بود...
شاید چون همزاد شد پندارم...
خداهست، پس
در پناه خدا...
پاسخ:
سلام
ممنون از همدردیتون  :)
الحمدلله که خدا هست 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی