استفاضه

سلام :)

استفاضه

سلام :)

استفاضه یعنی طلب خیر کردن، یعنی عطا خواستن
و دنیا محل استفاضه است نه استفاده (حتی دنیای مجازی)


* اَللَّهُمَّ اخْتِمْ لَنا بِالَّتى هِىَ اَحْمَدُ عاقِبَةً *


میخواهم باز هم تلاش کنم جوری بنویسم که نوشته هایم حالم را (و حالتان را ) خوب کند :))

*******************************


نوشتن زیستن دوباره ی لحظات زندگی است.
لحظه نوشتن لحظه عمیقتر زیستن لحظه لحظه های زندگی است.

1. گفتم: «بدون تو نمی‌تونم برم». گفتی: «پس عاشق نیستی». سکوت کردم. عشق برایم واژه غریبی است و از آن غریب‌تر تنهایی است، عاشقِ بی‌همراه است. نه. قرارمان این نبود. همیشه در این عاشقی من "ما" بودم نه "من"! ما هر دو عاشق بودیم نه من. قرارمان دوتایی بود. با هم دعا کردیم و برای هم. حالا من...تنها...بدون رفیق...

2. پای اتوبوس آمد بدرقه ام. تا چشمانم به خودشان بجنبند، خداحافظی کرد و رفت و نگذاشت هوایشان بارانی شود. صداها که خوابید و بچه‌ها که آرام گرفتند درد نبودنت شروع شد. همانجا که کناردستیم بالشتک بادیش را باد کرد و گذاشت دور گردنش و خوابید. یک خواب طولانی. آنجا بود که جای خالی سرت روی شانه‌‌ام سنگینی کرد. نبودی که سرت را بگذاری روی شانه‌ام و من سرم را بگذارم روی سرت و آنقدر پچ پچ کنیم که خوابمان ببرد.


3. کاروان همان بود و آدم‌ها و قانون‌هایشان همان. تأکید کردند کسی تنها حرکت نکند. قصد تخطی نداشتم اما نشد. قدم‌هایم به دنبال قدم‌های «میم» و «حا» نمی‌رفت. پارسال فقط دو ساعت جدا شدیم. یادت هست؟ چقدر ترسیده بودم از تنهایی خودم و از تنهایی تو. و امسال نه ترسی بود نه اضطرابی. حتی تلاشی بر دو تا شدن نمی‌کردم... و روز آخر سادات جای قدم‌های تو را پرکرد. در مخیله‌ام هم نمی‌‌گنجید او همراهم شود، یا بهتر بگویم، من همراه او شوم. بعدها فهمیدم هر قدمش را به نیت یک شهید برداشته است و راستش را بخواهی امیدم به قدم‌های روزهای آخر این سفر است و آن قدم‌هایی که لابه‌لای قدم‌های او پیچیدند. همان قدم هایی که من اختیاری در انتخابشان نداشتم.

4. یادت می‌آید صبح روز دوم پیاده روی، همان موقع که نگذاشتند به «میم» و «حا» برسم برایت نوشتم: «نمیدونم  چه حکمتی داره! امسال قسمت شده تنها حرکت کنم»
و تو مثل همیشه آرام و صبور برایم نوشتی: «از تنهایی با خدا استفاده کن...مسیر پیاده‌روی حکم مسیر زندگی رو داره. گاهی از اینکه تنهایی و هم‌زبون نداری خسته میشی. گاهی از اینکه آدم‌ها رو جفت جفت می‌بینی غمگین می‌شی...گاهی از اینکه نکنه تنهایی برات تو جمعیت اتفاقی بیافته نگران میشی... اما با همه این ناراحتی‌ها اونقدر هدفت برات مهمه که بدون همسفر هم خسته نمی‌شی و پاهات سست نمیشه».

راست گفتی رفیق، مسیر پیاده‌روی حکم مسیر زندگی رو داره.

نظرات  (۹)

إننی معکما أسمع و أری
گاهی که خیلی زندگی بهم فشار میاره 
این آیه رو چند بار بلند برای خودم میخونم تا بالاخره اشکم میاد یا دلم میلرزه 
تقشعر منه جلودلهم
قرص آرام بخش


خیلی پست خوبی بود
مسیر زندگی
قبول باشه خواهر جون
پاسخ:
اننی معکما اسمع و أری

این روزها خیلی به این حرفهای خدا نیاز دارم. ممنون  عارف جان
قصه من تقریبا برعکس بود....
در مسیر همقدمهای خوبی داشتم، اما خیلی وقتها دوست داشتم تنها قدم بردارم......تنهایی در این مسیر فرصت خیلی خوبیه!
پاسخ:
برای من هم قدم خوب یعنی کسی که وقتی هست نخوای دیگه تنها باشی. کسی که وقتی هست بسط وجودت رو در وحود اون حس کنی. کسی که وجودش تماما ذکر وتذکر باشه اما تذکری بر زبان نیاره....

تنهایی خوبه اگر چنین همقدمی نداشته باشیم
اصلا کلا همیشه من راست میگم، کو گوش شنوا :)

اون روز پای اتوبوس بیشتر میموندم گریه ام می گرفت، میدونی که در مرام من "مرد "گریه نمیکنه! در ضمن صحیفه رو هم اورده بودم که بهت بدم یادم باشی توی سفر، اما یادم رفت بهت بدم و حتی یادم رفت صحیفه ام رو با خودم بیارم، چون قرار بود تو صحیفه ات رو بدی به من تا به یادت باشم :)

امسال که قسمت شد در دقیقه 90 و بدون کاروان راهی سفر شوم، اگرچه بودند آدم هایی که دلم به حضور دورادورشان گرم بود، اما همین تنها بودم باعث شد نقشه کربلا و نجف را بگیرم و از ترس گم شدن خط به خطش را مرور کنم، باعث شد وقتی مریض شدم دلم به دوستانم و پزشک گروه خوش نباشد و سعی کنم خودم را درمان کنم. باعث شد کمی "مرد" تر از قبل شوم. البته نمیدانم این خوب است یا بد!!
باعث شد بیشتر به تنها بودن فکر کنم و تنهایی سفر کردن.
این سفر و مدل طلبیده شدنم باعث شد بیشتر بفهمم من و دیگران هیچ کاره ایم، هیچ کاره. فرمان زندگیمان دست کس دیگری است. کسی که اگر اراده کند هیچ اراده ای در مقابلش تاب نمی آورد.
پاسخ:
من  صحیفه رو بردم به نیت تو اگرنه من صحیفه خون نبودم. شاید همین صحیفه کشوندتت کربلا.
شاید این سفر امتحانی بود برای هر دوتامون. هدف مهمتر از همراه است به هدف فکر کنم هم راه رو خودشون میگن هم همراه رو خودشون میدن.


۲۷ آذر ۹۴ ، ۱۲:۱۲ آبجی خانوم
زیارت قبول خواهر
پاسخ:
ممنون آبجی خانوم
ایشالله قسمت خودتون
سلام
خوش بحال مخاطب خاص این پست... :) خدا برای هم حفظتان کند... :دی
پاسخ:
سلام
خوش به حال من که چنین مخاطب خاصی دارم :D
بیشتر سفرهای زیارتی عمرم رو با این مخاطب خاصم رفتم خداحفظش کنه :)
سلام خدا برای هم حفظتون کنه 
داشتن دوستی که صرف حضورش تذکره از اون.موهبتای کمیابه....
خوش بسعادت هردوتون....
پاسخ:
سلام زهرا جان
اوهوم
فکر وذکر ما ست دیگه :)
سلام خواهر جان. زیارت قبول
ان شاء الله رزق هر ساله تون باشه
خیلی وقته که فرصت نمی کنم وبلاگم رو بروز کنم. بیشتر تو کاغذ می نویسم.
خیلی نوشته هات به دلم می نشینه. این جمله خیلی فکرم رو مشغول کرده. من امسال اولین بارم بود. دوست دارم سال دیگه با این حس و حال برم
"حس و حال کسی رو دارم که فیلمی رو برای دفعه دوم نگاه کرده و دیگه دنبال فهمیدن پایان ماجرا نیست و از لحظه لحظه ها لذت برده"
شاید باید تو کل زندگی همین نگاه و حس رو داشت...

پاسخ:
سلام آزاده جان. ممنونم زیارت شما هم قبول :)
(تو پرانتز اینو بگم: من شما رو ندیدم اما نمیدونید حتی دیدن خطاب «سلام خواهر» از یه دوست مجازی چه حال خوبی بهم میده)
آدرس وبلاگتون رو میخواستم که بگم اون حدسی که زدین درست نبود.

سلامت باشی ایشالله. نظر لطف شماست که استفاضه میخونین اگرنه خودم میدونم  چیز خاصی نمینویسم .

اوهوم منم معتقدم باید از لحظه لحظه زندگی لذت برد همین لحظه ها یعنی زندگی
راستی تو این سفر به من فهموندند که عاشق نیستم. گریه
گفتم با شما درد دل کنم شاید کمی سبک بشم
پاسخ:
آدمهایی که میرن این سفر یا عاشق بودن که رفتن یا کسی عاشقشون بوده که کشیدتشون!
اگر از دسته اول نیستین جزو دومی ها بودین شاید :)
امروز که آمدم دوباره این پست رو خوندم، از حرفهای خودم به تو حالم خوب شد. گاهی باید برای خودم حرف بزنم!
:)
پاسخ:
آره 
یک سال از نوشتن این پست گذشته و چقدر همه چیز عوض شده
کاهی برای ما هم حرف بزن 
دلمان برایت تنگ شده است :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی