استفاضه

سلام :)

استفاضه

سلام :)

استفاضه یعنی طلب خیر کردن، یعنی عطا خواستن
و دنیا محل استفاضه است نه استفاده (حتی دنیای مجازی)


* اَللَّهُمَّ اخْتِمْ لَنا بِالَّتى هِىَ اَحْمَدُ عاقِبَةً *


میخواهم باز هم تلاش کنم جوری بنویسم که نوشته هایم حالم را (و حالتان را ) خوب کند :))

*******************************


نوشتن زیستن دوباره ی لحظات زندگی است.
لحظه نوشتن لحظه عمیقتر زیستن لحظه لحظه های زندگی است.

دقیقا پنج پلاک ثبتی به سمت راست خانه‌یمان سه شب هیئت بود و دیشب شب آخرش. برنامه‌ریزی کرده بودم سه شب مادر را می‌برم هیئت و شب سوم اذن کربلا می‌گیرم. دیشب بعد از اینکه کلی مداح محترم روی مسئله مربوطه مانور داد و قلوب جمعیت را دو سه باری روانه کربلا کرد و تشنه برگرداند. در پسِ تباکی‌ها نیم نگاهی به چادر کشیده روی صورت مادر کردم و به تکان شانه‌هایش... و راستش قند در دلم آب شد که حتماً امشب کار تمام است و اجازه را گرفته‌ام و خلاص.
بچه که بودیم مادرم جرأت نداشت از دست من در روضه‌ها گریه کند. یا خودم از گریه او گریه می‌کردم یا مدام تکانش می‌دادم که «مامان گریه نکن» «چرا گریه می‌کنی» و...همین که داشتم به خباثت خودم و قساوت قلبم پی می‌بردم که آدم چگونه در گذر زمان ممکن است از گریه عزیزش خوشحال شود، سخنران محترم با صدای شیخ حسین انصاریان طوری، شروع کرد به وعظ و در چند جمله کوتاه و خاطره کوتاه‌تر کاسه کوزه‌یمان را ریخت به هم: «یه پیرمرد هفتادساله بود. مادر نود و پنج ساله‌اش رضایت نمی‌داد بره حج. گفتیم چرا حاج خانوم نمیذاری؟ گفت هیچی میخوام شب کنار تختم باشه!... خانمهای محترمه! آقایون محترم! اگر پدر و مادرتون به هر دلیلی راضی نباشن برید سفر و شما برید، معصیت کردین. باید نمازتون رو هم تمام بخونین.»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۰۹
مریم ثالث

مادر

کربلا

نظرات  (۱۱)

۰۹ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۰ کمی خلوت گزیده!
خخخخخخ
پاسخ:
میخند؟! :)
مادر منم ازین ضربات کاری به من وارد کرده و میکنه
اجازه نمیده دقیقا به همون دلیل کنار تخت بودن 
جالبه که پدر رو هم با خودش همراه میکنه 
و من در تمام مدت خونه بودن فقط حرص میخورم و مراقبم باهاش درشتی نکنم 
ای خدا سایشونو کم نکن
پاسخ:
خدا مادر شما رو هم حفظ کنه ان شالله

مطمینم جاش یه جور دیگه جبران میکنن
من مادرو بردم خدا راضیش کنه بعد دیدم خدا طرف اونه، داره منو راضی میکنه!  تازه داشت انذار میکرد:|
ای جانم مریم...
خدا باعث و بانی شو ریشه کن کنه!
هعی...
پاسخ:
باعث و بانیش کیه؟
:)
طوری نیست بابا من خوبم
سلام عزیزم
نگو اینجوری، خدا یک موقع تذکر میده، که حواسمون جمع باشه... یعنی درشتی نکنیم، زور نگیم، به دلشان راه بیاییم.
خب سعی کن راضی شان کنی. من خودم ده سال حسرت کربلا را به طور جدی خوردم، تا پارسال رفتم پیاده روی...
یعنی هرسال پیاده روی رو که نشون می داد و بابا اشک تو چشمام حلقه می زد، می گفتم شما اینجوری گریه نکنید، خودتون که نمی رید، ما رو هم نمی ذارید. آخرش هم مامان راضی شون کرد، در یک موقع حساس و فوق العاده خووووووووووب. یعنی مامان که بهم گفت، داشتم بال درمی آوردم.

 البته سخنران محترم یک جایی را اشتباه گفتند.
سفر حج واجب، رضایت نمی خواهد نه پدر، نه مادر، نه همسر... اگر آدم مستطیع باشد. یعنی زن که بدون اجازه شوهر، هیچ کاری نمی تواند بکند، حج واجب می تواند برود.
 اگر کسی مستطیع باشد ونرود، حدیث داریم موقع مرگ، فرشته مرگ به او می گوید: نمی توانی مسلمان بمیری، انتخاب کن یا نصرانی یا یهودی...
پاسخ:
سلاام رفیق

میدونم اگر بخوام راضی میشن اما سطح اضطراب مادرم در این مواقع به شکل غیرعادی بالا میره و اصلا طاقت دیدن چنین وضعیتی رو ندارم. به خاطر همین دارم صبر میکنم به موقع مناسب مطرح کنم یا کاری کنم خودشون پیشنهاد بدن.


نه اتفاقا سخنران محترم حج تمتع رو استثنا کرد. و همین توضیح شما رو داد. منتها من دیگه ننوشتم. البته نگفت زن بدون اجازه شوهر هیچ کاری نمیتونه بکنه و ... :)
سلام!
خوش به حالت مریم که انقدر عشق زیارت داری، قدر این احساست رو بدون :)
پاسخ:
سلام
زهرا یه بار بری همینطور میشی. فکر اینکه اربعین بشه تهران باشم هم سخته
دعا کن دیگه:)
۱۳ آبان ۹۴ ، ۲۱:۳۷ محترَق الزهرا (سلام الله علیها)
سلام
خوشا به حالت ...
شما چه بری یا نری اسمتو نوشتن تو زوار اباعبدالله
حالا ما معلوم نیست بریم یا نریم؟
قبول کنن یا نکنن
ولی برا شما رو نوشتن
خوشا به حالت
۱۳ آبان ۹۴ ، ۲۱:۳۹ محترَق الزهرا (سلام الله علیها)
سلام
خوشا به حالتون ...
شما چه برید یا نرید اسمتون رو  نوشتن تو زوار اباعبدالله
حالا ما معلوم نیست بریم یا نریم؟
قبول کنن یا نکنن
ولی برا شما رو نوشتن
خوشا به حالتون
پاسخ:
سلام
کاش اینطور باشه که شما میگین


قول بدین رفتین توی بین الحرمین یه سلام از طرف ما بدین آقا یکی هم به عمومون حضرت عباس. همین. یاعلی
آخ آخ آخ
فردا فروش بلیط برای اربعین و این صوبتا آغاز میشه.
غصه نخورید  
ایشالا سال های بعد :)
پاسخ:
:|

شاید ...
سلام

حالا شاید درست نباشه، خصوصا تو این پستتون، این لینک رو بذارم

ولی جایی بهتر از اینجا پیدا نکردم!


زحفا الیک ان شاءالله...
پاسخ:
سلام
دیشب بعد از خوندن کامننت خانم هاویشام به خودم گفتم دیگران هم مطمین شدن تو قرار نیست بری چرا خودت باور نمیکنی؟
به خودم گفتم دیگه ولش کن 
اما نظرم رو عوض کردین

نسعی لقبرکم یاحسین...
این لینک:

http://misaq.info/?q=node/931%23%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%D8%B9%D8%B1%D8%A8%DB%8C-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B2%D9%8E%D8%AD%D9%81%D8%A7%D9%8B-%D8%A5%D9%84%D9%8A%D9%83-%D8%A8%D8%A7%D9%84%D8%A3%D8%B1%D8%A8%D8%B9%D9%8A%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%D9%86%D9%88%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D8%AB%D9%85-%D9%85%D8%B7%DB%8C%D8%B9%DB%8C
پاسخ:
ممنون ممنون
۱۶ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۵ کمی خلوت گزیده!
وای این مداحی میثم مطیعی فوق العاده است. تا شنیدمش گذاشتمش توی وبلاگم.
گفتم من که عمرا نمیتونم برم، بذارم اینو شاید دلشون برام سوخت یه معجزه ای چیزی شد... :((
پاسخ:
من به معجزه معتقدم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی