استفاضه

سلام :)

استفاضه

سلام :)

استفاضه یعنی طلب خیر کردن، یعنی عطا خواستن
و دنیا محل استفاضه است نه استفاده (حتی دنیای مجازی)


* اَللَّهُمَّ اخْتِمْ لَنا بِالَّتى هِىَ اَحْمَدُ عاقِبَةً *


میخواهم باز هم تلاش کنم جوری بنویسم که نوشته هایم حالم را (و حالتان را ) خوب کند :))

*******************************


نوشتن زیستن دوباره ی لحظات زندگی است.
لحظه نوشتن لحظه عمیقتر زیستن لحظه لحظه های زندگی است.

عیدی از توی صندوقچه

شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۷ ق.ظ

پیش نویس: دوست داشتم به عنوان عیدی پستی بنویسم که حالم را (و حالتان را) خوب کند اما نشد. این مطلب تقریبا یک سال پیش در استفاضه سابق منتشر شده بود. دوباره منتشرش میکنم شاید حال و هوای استفاضه یمان بهتر شود.



برادر کوچکم تیپ خاصی دارد. شبیه به پسرهای این دوره زمانه لباس می پوشد و کمی هم موهایش را بلند نگه می دارد. از شما چه پنهان خواهرش را هم به مثابه گشت ارشاد شخصی همراه َش میبیند و مانند تمام گشت ارشادهای عمومی خیابان ها توجهی به اوامر و نواهی گشت ارشاد شخصی خصوصی ش ندارد و به خوبی هم میتواند با توسل به لطایف الحیل نسبی گرایانه انچنان انگشت قدرت بر نقطه ضعف مامور ارشادش بگذارد که زبان به تذکر لسانی هم باز نکند!

همین برادر کوچکم، که فقط یکی دوسال کوچکتر از خواهرش است و تصور نکنید که پسر بچه ای بیش نیست، از قضا به شدت عاشق ائمه و به خصوص مولا علی و سید الشهدا (علیه السلام) است. آنقدر که اگر گاهی فراموش کنم بعد از بیرون آمدنش از حمام برایش طلب عافیت نمایم و بلند بلند از خداوند منان برایش زیارت کربلا بخواهم، شاکی میشود و آنقدر بِرّو بِر نگاهم میکند تا تسلیم شوم و  عاقبت آنچه میخواهد بر زبان بیاورم. بنده خدا تصور میکند خواهرش مستجاب الدعوه است! خلاصه، وقتی همان جملات تکراری را برایش تکرار میکنم، به همین اندک رضایت میدهد و هر بار لبخندی گوشه لبش مینشیند و بلکل فراموش میکند خدمت نرفته نمیتواند خدمت آقا برسد و انگار در لحظه طی طریق کرده باشد سری تکان میدهد و میرود سراغ کارش.

راستش را بخواهید به روی خودم نمی آورم اما گاهی فکرمیکنم وضع او از من و ما بهتر است.

سرهنگ راهنمایی و رانندگی شهرک آزمایش قصد داشته او را به خاطر پوشش نامناسبش در آزمون رانندگی رد کند. اما نمیتواند. او با افتخار به آقایش و بدون تردید در دو جمله سرهنگ را خلع سلاح کرده است:

 

- سیدی پسر؟! این چه قیافه ایه برا خودت درست کردی؟!

-اتاقش عوض شده سرهنگ. موتورش همونه!

- پیاده شو قبولی.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۱۱
مریم ثالث

نظرات  (۷)

اولین پستی که من از استفاضه یادم میاد همونی بود که توش از ظرفیت محرم برای کم کردن فاصله ی قشر های مختلف مردم با مذهبی ها گفته بودید

و البته این هم از اون پستهایی بود که یادم میومد

و هر دو تاش هم پستهای خیلی خوبی بودن

ممنون


+همون دعای پارسال فکر کنم خوب باشه! ان شاءالله هم برادرتون و هم خودتون بزودی کربلا


++ خدا رو شکر هنوز حافظه ام کار میکنه!
پاسخ:
اون پست پنج پست بعد از این پست بوده. الان دیدمش اتفاقا یاد کامنتهای شما هم افتادم. حیف که کامنتها همه پاک شدن!
شاید بد نباشه یه سری پستها رو بازنشر کنم.


خواهش میکنم.
 +ممنونم. ان شالله . دعا بفرمایید

۱۱ مهر ۹۴ ، ۰۶:۰۱ کمی خلوت گزیده!
مریم!
یه سوال:
من میدونستم تو سیدی؟!!!!!!!!!!

عیدت مبارک.
پاسخ:
من چجوری باید درباره آگاهی شما اطلاع داشته باشم؟! :D
ممنون
عید شمام مبارک
راستی شنیدیم عیدی دادین ! عیدی واقعی واقعی :)
۱۱ مهر ۹۴ ، ۰۸:۲۹ پلڪــــ شیشـہ اے
یادش بخیر منم دقیقن با همون پستی که جناب الف... گفتند با وبتون آشنا شدم. :-)
پاسخ:
اسمش «محرم وحدت بخش» بود
یادش به خیر
 :)
دیشب این کامنت رو که گذاشتم رفتم بخوابم
تا قبل از اینکه خوابم ببره داشتم به پستهای استفاضه فکر میکردم
یه سری از پستهاتون یادم اومد. دقیق نمیدونم چندتا ولی کم نبودن!!
و البته حواشی ای که نگفته موندن رو هم یادم میومد بیشتر!!
مثلا پستهاتون رو بازنشر کنید منم میتونم بیام اون حواشی ای که اون وقت نگفتم رو بگم! مثلا!!
مثلا ذیل همون پست ظرفیت محرم و یه سری های دیگه از پستها تون بیام بگم "میدونید این حرفهای شما رو من برای چند نفر نقل کردم؟؟". یا برای یه پست دیگه بیام بگم " من قرار نبود این پست رو بخونم! دستم خورد رفت ادامه ی مطلب!! و الا اصلا نمیخوندم!!". یا برای اون یکی بیام بگم "من از این آدم خوشم نمیادچون استادم خوشش نمیاد!!". یا بگم " پستتون خیلی توی لفافه بود و اگه تو کامنت ها نمیگفتن من اصلا نمیفهمیدم با کی کار دارین!! یه گلدون و این همه حرف؟!!" و ...
پاسخ:
چقدر خوب اقای الف! واقعا خوشحال شدم
 الان خودمم نمیدونم این چیزهایی که میخواستین بگین و نگفتین به کدوم پستها دقیقا ارجاع میده!

حالا در یه برنامه ای کم کم اون پست ها رو منتشر میکنم شاید اصلا بد نباشه ببینیم نظرمون درباه چیزی که سال پیش خوندیم و امسال دوباره میخونیم چقدر تغییر کرده.
راستش خودم گاهی متنهای قدیمی خودم رو که میخونم دلم برای خودم تنگ میشه!
ممنونم ازتون


+هر وبلاگی با خواننده هاش معنا پیدا میکنه و من خوشحالم از داشتن این خوانندگان. الحمدلله
۱۱ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۴ پاک باخته
عیدتون مبارک
عیدی لطفا
پاسخ:
دوباره عید شمام مبارک
این پست عیدی بود دیگه! :)
خب خدا رو شکر که نفهمیدین!!!
اونی که در مورد گلدون گفتم، اون پستی بود که تو یه جلسه نشسته بودین ظاهرا و بعد همه خانوما با یه قافیه ی جدی! بعد تر شما یه گلدون وسط جلسه دیده بودید!!

تو کامنتها ظاهرا از گلدون نتیجه گیری کرده بودید و بقیه گفته بودن که زن لطافت داره!!!! اون پست رو میگفتم که اصلا خیلی نفهمیدم چی گفتید و خیلی هم دقت نکردم!!


ما بقی اش هم که بماند

+خواهش میکنم! دیگه کاریه که از دستم برمیاد!
پاسخ:
خب مثل اینکه شما بهتر یادتونه. گلدون رو یادمه اما بحثهای کامنتها رو یادم نیست چندان.

عیدی خیلی خوبی بود! :)
معلومه  دست به نقد بودن در جواب های عالی در خون شماست. و جز این هم از یک اصفهانی انتظار نمیره ;)
پاسخ:
خواهش میکنم :))

دیگه خون میکشه دیگه :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی